سه اصل طلایی برنامه ریزی


یک نویسنده و پژوهشر برنامه روزانه افراد موفق را بررسی کرده و به نتیجه‌ای جالب دست یافته است. پارامترهای مشترکی در برنامه ریزی روزانه این افراد وجود دارد:

⭕️60  دقیقه اول را خوب مدیریت کنید.
صبح که شروع می‌شود انگار اتفاقات خود به خود در حال افتادن هستند و قرار است با چیزی مسابقه بدهیم. ایمیل‌های زیادی منتظرخوانده شدن هستند و به نظر می‌رسد از همان ابتدای روز، از چیزی نامعلوم، عقب مانده‌ایم. تکنولوژی دنیای مدرن از همان ابتدای روز، سیل عظیمی را به سمت شما پرتاب می‌کند. و شما به این سیل واکنش نشان می‌دهید. واکنش، کنش و واکنش تا  زمانیکه روز تمام می‌شود و آنقدر خسته‌ می‌شوید که توانایی انجام کارهای مهم را ندارید .
پس از بیدار شدن از انجام دادن کارهایی که رفتارتان را تحت تاثیر قرار می دهد مثل چک کردن ایمیل، تلگرام، فیسبوک و … پرهیز کنید. چرا؟ چون پاسخ دادن به این سوال و آن درخواست شما را وارد گفتگوها و فعالیت هایی می کند که اصلا قرار نبود انجام شود و اصلا در اولویت نیست.
اولین نکته در برنامه ریزی روزانه این است که صبح که برمی خیزی، شما افسار زندگی را به دست بگیرید.

⭕️هر روز ۳ کار مهم را مشخص کنید
همه کارها دارای اهمیت یکسان نیستند ؛ بیشتر ما با دو نوع کاملا متفاوت از کارها مواجه هستیم، سطحی و پیچیده. کارهای سطحی مانند ایمیل، ملاقات‌ها، اطلاعات حرکت وسایل نقلیه و… کوچک هستند و برای انجام شدن به استعدادهای شما نیازی ندارند. اما برای انجام کارهای پیچیده  می‌بابیست از توانایی‌هایتان بهره ببرید .‎کار سطحی از اخراج شما جلوگیری می کند؛ اما کار پیچیده موجب ارتقای شما می‌شود و می بایست اولویت داشته باشد. ‎
لازم نیست همه کارها را انجام بدهید. کارهای مهم‌تر را به صورت واضح مشخص کنید (نهایتاً ۳ کار) و ما بقی کارها را تنها در صورتی انجام دهید که وقت اضافه داشته باشید؛ بدون استرس، رهایشان کنید.
.
⭕️از «ساعات جادویی» برای ۳ هدف روز استفاده کنید
این جمله طلایی را به خاطر بسپارید: همانطورکه اهمیت کارها یکسان نیست، ساعت‌ها هم ارزش یکسانی ندارند‎. به عقیده استاد روانشناسی و اقتصاددان رفتاری حداکثر بازدهی شما در روز  بین دو  تا  دو و نیم  ساعت می باشد. «,واضح است که اغلب افراد بیشترین بازدهی را در  ۲ ساعت اول صبح  دارند. البته نه  دقیقا بعد از بیدارشدن، به  عنوان مثال اگر شما ساعت ۷ از خواب بیدار شدید بین ساعت هشت تا ده و نیم  بیشترین بازدهی را خواهید داشت».‎
تحقیقات نشان می‌دهد،در طول روز، هوشیاری و حافظه، توانایی واضح فکر کردن و یادگیری، بین ۱۵ تا ۳۰ درصد در نوسان است. اغلب ما دو ساعت و نیم  تا چهار ساعت بعد از بیداری بیشترین بهره‌وری را داریم.
البته آدم ها با هم فرق دارند. برخی صبح ها برای کاری راحت ترند و برخی بعدازظهرها. ساعت های جادویی خود را پیدا کنید!

☑️⭕️تجویز راهبردی:
مزیت کسانی که هدف و استراتژی دارند این است که چون خودشان هدف گذاری کرده اند نمی گذارند امور دیگر برای آن ها هدف گذاری کند و به راحتی 3 کار اولویت دار خود را مشخص می کنند.
بنابراین اگر می خواهید هر روزتان یک گام بلند به سوی پیشرفت باشد اول از همه باید بدانید که در پنج سال یا ده سال آینده به کجا می خواهید برسید.
نکته جالب این جاست که این نکات طلایی برای همه در همه سطوح از جمله کسانی که در خانه کار می کنند یا کسانی که مدیر ارشد کشور هستند، کاربردی و مهم است.

تجویز راهبردی از شبکه استراتژیست بر مطلبی از سایت (Webyad. com)

سندرومی خطرناک به نام «نتیجه فوری»


موفقیت نا‌محدود در۲۰ روز!
چاقی و لاغری در سه روز!
با شغل دوم و کمتر از یک ساعت در روز میلیاردر شوید!
یادگیری ۳۵ زبان دنیا در ۱۰ روز!
ترک اعتیاد فوری بدون درد در ۴۵ روز!
با ۶۸ ثانیه تمرکز به آرزوهای خود برسید و ... !

سندروم «نتیجه فوری» گریبان جامعه ما را گرفته است.
آن قدر گرفتار «جنون سرعت» و «یک شبه ره صد ساله رفتن» برای رسیدن به خواسته‌هایمان هستیم که دوست داریم همه این تبلیغات عجیب را یکجا باور کنیم! این پیام‌های تبلیغاتی همگان را دچار نوعی بیماری به نام «نتیجه فوری» کرده است. تقویت این نوع نگرش تاثیرات بسیار مخربی بر حوزه مدیریت استراتژیک زندگی شخصی/اداره سازمان/کشورداری می گذارد.

هیچ کدام از این ها واقعیت ندارد. اگر هم داشته باشد، در دنیای استراتژی چنین چیزی نداریم: موفقیت آسان، ساده و سریع! فقط در کتاب های علمی تخیلی یافت می شود.

حتی گاهی می بینیم که در کتاب های موفقیت یا مدیریت، بیان می کنند که موفقیت یک سازمان حاصل یک ایده خلاقانه سریع بوده و سازمان یک شبه ره صد ساله را طی کرده است. بخوانید اما باور نکنید. درست است گاهی اوقات یک موفقیت ناشی از یک ایده خلاقانه بوده. همین طور ممکن است یک فرد یا یک سازمان در کوتاه مدت یک تغییر اساسی را تجربه کرده است اما به دو نکته توجه داشته باشید:
ممکن است فرد/سازمان در کوتاه مدت به منفعت اساسی برسد ولی پشت آن تصمیم سال ها تجربه و دانش خوابیده است و در ضمن برای حفظ نتایج آن در بلندمدت سازمان/فرد تلاش زیادی به خرج داده است. ولی برخی کتاب های موفقیت و مدیریت برای آن که داستان را جذاب کنند همه واقعیت را نمی گویند.

🔎⭕️تحلیل راهبردی:
سندروم نتیجه فوری دو پیامد بسیار مخرب دارد:
افق فکری ما را کوتاه می کند: ما فکر می کنیم که یک دستاورد باید در سه ماه بدست بیاید درغیر اینصورت به زحمتش نمی ارزد. بنابراین اصولا از برنامه های که مثلا باید یک سال آن ها را دنبال کنیم استقبال نمی کنیم. به همین دلیل هم هیچگاه کارهای بزرگ را شروع نمی کنیم.

رها کردن اقدام در میانه راه: تصمیم جدی گرفته ایم که زبان آلمانی را بیاموزیم. چون فکر می کنیم که یادگیری زبان در 20 روز ممکن است، 20 روز هم وقت می گذاریم ولی چون آن وعده واقعیت نداشته است، نیمه کاره یادگیری زبان آلمانی را کنار می گذاریم آن هم با سرخوردگی. به همین دلیل هم هست که ما هزار کار نیمه تمام داریم هیچ کاری را به انتها نمی بریم چون به اندازه کافی صبور نیستیم.

متاسفانه باید بگویم که این سندروم در زندگی شخصی اثرات مخربی دارد اما در اداره سازمان و بسیار مهم تر در کشورداری ما هم دیده می شود و اثرات آن به مراتب ویرانگرتر است. واقعیت آن است که موفقیت های چشم گیر و پایدار حاصل سخت کوشی، تلاش، تداوم و از همه مهم تر انضباط راهبردی و انتخاب های دردناک است.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

پدیده جالب فیلترینگ خودخواسته و پیامدهای استراتژیک


دانشگاه ایندیانا یک پژوهش جالب انجام داد: در این پژوهش که در سطحی وسیع با بررسی 100 میلیون وب کلیک و 1 میلیارد و 300 میلیون مطلبی که در فضای مجازی منتشر می شود انجام شد پژوهشگران دریافتند، کسانی که اخبار را از طریق شبکه های اجتماعی دنبال می کنند، در «دام حباب اطلاعات جمعی» می افتند یعنی فقط از اخباری مطلع می شوند که در بین افرادی که ذهنیتی مانند آنها دارند، به اشتراک گذاشته می شود. این پدیده به نوعی فیلتر شدن توسط حلقه دوستان است زیرا اخبار را بر اساس پست های دوستانشان می فهمند.
آکادمی تفکر می نویسد: با وجود تنوعی که در شبکه های اطلاع رسانی هست، شبکه های اجتماعی باعث کمتر شدن تنوع اطلاعات می شود!!

🔎⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
زمانی که ما از طریق شبکه های اجتماعی مانند تلگرام به هم متصل می شویم، فکر می کنیم که چه خوب! از این به بعد من در جریان اخبار و اطلاعات هم سریع تر از گذشته و هم کم هزینه تر از گذشته قرار می گیرم. اما واقعیت چیز دیگری است.
از طرفی ما همیشه از فیلترینگ بدمان می آید. اما به این موضوع توجه نداریم که با پیوستن به گروه ها و کانال های همفکر عملا داریم خودمان به دست خودمان فیلترینگ انجام می دهیم.
عضویت در شبکه های اجتماعی همفکر ممکن است بیشتر از آنکه به ما در دسترسی اطلاعات کمک کند ممکن است باعث جمود فکری و تنگ نظری ما شود.
چه کار باید کرد؟
منابع اطلاعاتی خود را گسترش دهید و عضو کانال ها و گروه های غیرهمفکر شوید. ممکن است در ابتدا اذیت شوید از اینکه آخه چرا این ها این جوری فکر می کنند؟ مگر این ها عقل ندارند؟ اصلا این ها را شستشوی مغزی داده اند! ولی بعد از مدتی در می یابید که آن ها نیز به اندازه شما عاقل هستند  و به اندازه شما باهوش.
دقت کنید که این مساله فقط مرتبط با مسایل سیاسی نیست، موضوعات اقتصادی و اجتماعی نیز تفسیربردار هستند و بهتر است که ما از زوایای مختلف و از دیدگاه های مختلف این موضوعات را بررسی کنیم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

عمل زیبایی مغز، جراحی بدون خونریزی و بیهوشی!


ایران سرزمین زیبایی‌ها است. بگذارید جمله را دقیق تر بگوییم ایران سرزمین عمل زیبایی و محصولات زیبایی است. ما جزو کشورهایی با بالاترین واردات و مصرف مواد آرایشی هستیم و همچنین دیگر به عنوان یک قطب عمل زیبایی مطرح شده ایم. قطعا و یقینا صنعت زیبایی در ایران میلیارد دلاری است. راستش را بخواهید خودم جزو طرفداران آرایش، آراستگی، زیبایی و عمل زیبایی هستم و آن را نیز مشروط به شرایطی توصیه نیز می کنم.

اما آنچه امروز می خواهم به آن بپردازم فقط در مورد عمل زیبایی مغز است. من و تو حتی اگر زیباترین اندام و مو و چهره را داشته باشیم دیر یا زود زشتی یا زیبایی مغز ما آشکار می شود. حتی اگر چنین نیز نشود خود از زشتی/زیبایی آن در عذاب/آرامش هستیم.

بگذارید برای شما مثالی بزنم آمریکایی ها در سال 2008، 11 میلیارد دلار یعنی چیزی حدود 40 هزار میلیارد تومان فقط روی محصولات توسعه و بهبود فردی (عمل زیبایی مغز) صرف کرده اند. آن ها دریافته اند که علاوه بر خوش فرمی بینی، شکم های سیکس پک و موهای زیبا، نیازمند مغز زیبا نیز هستند. صرفا با اندام زیبا نمی شود بر سرنوشت خویش مسلط شد و زندگی رضایت بخش داشت.

عمل زیبایی مغز آنجایی اهمیت پیدا می کند که متاسفانه نه نظام آموزش و پرورش ما و نه آموزش عالی ما مهارت های تفکر، تحلیل گری، موفقیت، مهارت های زندگی را به ما نمی آموزد. فارغ التحصیل می شویم اما هنوز از حقوق مدنی خود بی خبریم. هنوز نمی توانیم با همسر خود یک ارتباط موثر و قوی داشته باشیم. هنوز در مذاکره و توافق با دیگران ضعف داریم. هنوزم که هنوز است متاسفم از اینکه بهترین ایام عمرم را چنین گذرانده ام.

زیبایی را محدود به  زیبایی فک و صورت نکنیم که این فک در اولین جنبش از زشتی و زیبایی ذهن شما پرده برخواهد داشت.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
چند پیشنهاد مشخص برای عمل زیبایی مغز دارم:
تلویزیون را کنار بگذارید. می دانم سخت است بنابراین پیشنهادم را پس می گیرم و فقط می گویم که 25% کمتر برای این موجود خنگ کننده وقت بگذارید.
به یک کانال مهارتی در تلگرام بپیوندید و از یک کانال زشت لفت بدهید.
یک کتاب خوب در زمینه بهبود و توسعه فردی یا مهارت های تصمیم گیری بخرید و آن را سه بار بخوانید و فقط به یک دهم گفته های آن عمل کنید.
روی موبایل خود فایل های صوتی بریزید و زمان هایی که در رفت و آمد و ترافیک و انتظار هستید فایل صوتی گوش کنید امتحان کنید شما بعد از یکسال، حدود 100 ساعت کلاس آموزشی رایگان موفقیت شرکت کرده اید.

این عملی است که باید خودتان انجام دهید و حتی از پروفسور سمیعی هم کاری ساخته نیست

دکتر مجتبی لشکربلوکی، معلم دانشگاه

چگونه افراد موفق باعث شکست ما می شوند!؟


به این استدلال به عنوان مثال توجه کنید: بیل گیتس، ریچارد برانسون و مارک زاکربرگ دانشگاه را رها کردند و میلیاردر شدند ! شما برای موفقیت به مدرسه نیازی ندارید!! برای کارآفرین شدن نباید وقتتان را در کلاس تلف کنید!! کافی است شروع کنید!! کاملاً ممکن است که برانسون و بیل گیتس و زاکربرگ علیرغم مسیر انتخابی خودشان موفق شده باشند ولی انتخاب همان مسیرها الزاماً دلیل بر موفقیت من و شما نیست. چرا؟ به این خاطر که به ازای هر یک بیل گیتس موفق، هزاران کارآفرین با پروژه های شکست خورده و بدهی های سنگین بانکی و... وجود دارد. ولی کسی به آن ها توجه نمی کند.

همه ما از این دست جملات در رسانه ها و شبکه های اجتماعی دیده و یا شنیده ایم : هشت کاری که هر روز افراد موفق انجام می دهند، 20 عادت زندگی ثروتمندان، استراتژی گوگل یا مایکروسافت در تبلیغات. ما اصولا شناسایی روش های برندگان را دوست داریم. تمایل به تمرکز بر افراد موفق در یک حوزه خاص و سعی در یادگیری استراتژی ها و روش های آنان و فراموش کردن این نکته که افراد زیادی همان استراتژی ها و تاکتیک ها را به کار گرفته اند ولی شکست خورده اند. در واقع این خطا باعث می شود که به اشتباه بیش از حد برای استراتژی ها و تاکتیک های به کارگرفته شده توسط یک فرد موفق (بازمانده) ارزش قائل شویم و ازاین نکته غافل شویم که همان استراتژی ها و تاکتیک ها برای بسیاری از مردم کار نمی کند!!! این جا همان جایی است که باعث می شود افراد موفق باعث شکست ما شوند.

🔎⭕️تحلیل راهبردی
اشتباهی که در بالا بیان شد به خاطر خطایی است که در دانش تصمیم گیری به آن خطای بازماندگی  (Survivorship Bias) می گویند. بگذارید حالا یک مثال کمی تخصصی تر بزنم و بیشتر توضیح بدهم: فرض کنید که شما میخواهید ویژگی هایی که باعث می شود برخی شرکت ها یا صندوق های سرمایه گذاری، موفق شوند را بدست آورید. چه می کنید؟ می روید سراغ شرکت های موفق یا صندوق های سرمایه گذاری موفق. در صورتی که شما باید همه نمونه ها را تحلیل کنید هم موفق ها و هم ناموفق ها را. چرا این کار را نمی کنیم؟ چون شکست خورده ها دیگر وجود ندارند و اگر هم هستند مشهور نیستند. به همین خاطر می رویم سراغ بازمانده ها (همان موفق ها). ممکن است به یک سری ویژگی هم برسیم اما در واقع این خطا باعث می شود که به اشتباه بیش از حد برای روش های به کارگرفته شده توسط یک شرکت/صندوق موفق (بازمانده) ارزش قائل شویم و این نکته را فراموش کنیم که همان روش را شرکت ها و صندوق های ورشکسته هم به کار برده اند.

از این پس، با دقت بیشتری به ویژگی هایی که برای افراد موفق برمی شمرند نگاه کنیم و به خودمان یادآوری کنیم که به ازای هر بیل گیتس موفق، ممکن است هزاران فرد دیگری هم باشند که همان ویژگی را داشتند اما به جایی نرسیدند.

تحلیل راهبردی از شبکه استراتژیست

پدیده شوم اعتیاد به داستان های کوچولو و پیامدهای خطرناک آن


این مطلب خیلی مهم را می خواهم با دو مثال یکی خانوادگی و دیگری اقتصاد-سیاسی شروع کنم.

مثال اول: به یک میهمانی خانوادگی دعوت هستید. امشب نقشه کشیده اید که در حاشیه میهمانی از دختر دایی تان یک خواستگاری اولیه کنید (مادرتان با دایی تان یک طرح بحث اولیه کند). به میمهانی می روید. هر چه منتظر می مانید نه از دختر دایی خبری هست و نه از دایی محترم! یک نفر به شما می گوید که صاحبخانه آن ها را یک شب جداگانه دعوت کرده است چون می خواهد در آن شب دختر دایی مورد نظر شما را برای پسرش که هم سن شماست و تازه بعد از فارغ التحصیلی از سربازی نیز بازگشته است و سر کار رفته است خواستگاری کند. وقتی هم که با دایی تماس می گیرید وی می گوید که امشب نمی تواند بیاید و قرار است یک شب دیگر میهمان آنان شود! دنیا پیش چشمان شما سیاه می شود.
واقعیت چیست؟ پسر صاحبخانه روحش هم از چنین چیزی بی خبر است. دایی شما نیز اصولا به مسافرت رفته و بهمین خاطر به صاحبخانه قول روی هوا داده است که بعد از بازگشت یک شب دیگر دیداری با هم داشته باشند.

مثال دوم: قیمت ارز به ناگهان بالا می رود و توجه همه به آن جلب می شود. در ضمن هیچ کس هم از بانک مرکزی و دیگر نهادها توضیحی در مورد افزایش نرخ ارز نمی دهد. همه سردرگم هستند. در چنین شرایطی یک عده این توضیح را می دهند: آخر سال است. دولت بودجه کم آورده و بنابراین مجبور شده که قیمت ارز را بالا ببرد تا بتواند پولی در بیاورد و بتواند حقوق های آخر سال را بدهد. یک داستان زیبا و جمع و جور!
واقعیت چیست؟ کمی پیچیده تر از داستان ساده بالا. بخشی از واقعیت این است که وضعیت عموم ارزهای دنیا در مقابل دلار همین بوده است (چیزی که ما حوصله نداریم با بررسی و تحقیق آن را بدست بیاوریم) و کلی دینامیک دیگر که «ذهن داستان دوست» ما حوصله آن ها را ندارد.

🔎⭕️تحلیل راهبردی:
ما تمایل وحشتناک و اشتیاق خاصی به داستان های جمع و جور و نقلی داریم. ما نمی توانم، ابهام را تحمل کنیم بنابراین وقتی که وقایع ناشناخته رخ می دهد به سرعت به هر چیزی که بتواند آن رخداد را برای ما تفسیر کند و به هم بچسباند، چنگ می اندازیم. ما از کودکی عادت داشته ایم به داستان ها وقتی هم که بزرگ می شویم این پذیرش داستان ها همچنان ادامه پیدا می کند. تحقیقات متعدد نشان داده است که ما بین داستان هایی که وقایع و نشانه ها را به هم می چسبانند و شواهد و مدارک آماری، به داستان ها بیشتر گرایش داریم.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
برای گول نخوردن: تنها یک سوال ساده از خود بپرسید: این داستانی که وی می گوید فارغ از اینکه یک روایت جذاب است و آسمان و ریسمان را به هم می بافد، آیا شواهد آماری و اسناد کافی هم دارد یا صرفا توانمندی وی در کنار هم گذاشتن چند تکه پازل است که به خوبی کنار هم چفت شده اند.

برای نفوذ کلام و موفقیت در بیان آنچه واقعیت دارد: سعی کنید واقعیت های خود را در قالب یک داستان یا یک تجربه از زندگی واقعی بیان کنید مثلا به جای صرف تاکید بر رضایت 95% مشتریان (عدد و رقم و آمار)، یک تجربه موفق از کاربرد شامپوی خود را برای مشتریان نشان دهید (یک داستان).

دکتر مجتبی لشکربلوکی
X