پدیده شوم اعتیاد به داستان های کوچولو و پیامدهای خطرناک آن
این مطلب خیلی مهم را می خواهم با دو مثال یکی خانوادگی و دیگری اقتصاد-سیاسی شروع کنم.
مثال اول: به یک میهمانی خانوادگی دعوت هستید. امشب نقشه کشیده اید که در حاشیه میهمانی از دختر دایی تان یک خواستگاری اولیه کنید (مادرتان با دایی تان یک طرح بحث اولیه کند). به میمهانی می روید. هر چه منتظر می مانید نه از دختر دایی خبری هست و نه از دایی محترم! یک نفر به شما می گوید که صاحبخانه آن ها را یک شب جداگانه دعوت کرده است چون می خواهد در آن شب دختر دایی مورد نظر شما را برای پسرش که هم سن شماست و تازه بعد از فارغ التحصیلی از سربازی نیز بازگشته است و سر کار رفته است خواستگاری کند. وقتی هم که با دایی تماس می گیرید وی می گوید که امشب نمی تواند بیاید و قرار است یک شب دیگر میهمان آنان شود! دنیا پیش چشمان شما سیاه می شود.
واقعیت چیست؟ پسر صاحبخانه روحش هم از چنین چیزی بی خبر است. دایی شما نیز اصولا به مسافرت رفته و بهمین خاطر به صاحبخانه قول روی هوا داده است که بعد از بازگشت یک شب دیگر دیداری با هم داشته باشند.
مثال دوم: قیمت ارز به ناگهان بالا می رود و توجه همه به آن جلب می شود. در ضمن هیچ کس هم از بانک مرکزی و دیگر نهادها توضیحی در مورد افزایش نرخ ارز نمی دهد. همه سردرگم هستند. در چنین شرایطی یک عده این توضیح را می دهند: آخر سال است. دولت بودجه کم آورده و بنابراین مجبور شده که قیمت ارز را بالا ببرد تا بتواند پولی در بیاورد و بتواند حقوق های آخر سال را بدهد. یک داستان زیبا و جمع و جور!
واقعیت چیست؟ کمی پیچیده تر از داستان ساده بالا. بخشی از واقعیت این است که وضعیت عموم ارزهای دنیا در مقابل دلار همین بوده است (چیزی که ما حوصله نداریم با بررسی و تحقیق آن را بدست بیاوریم) و کلی دینامیک دیگر که «ذهن داستان دوست» ما حوصله آن ها را ندارد.
🔎⭕️تحلیل راهبردی:
ما تمایل وحشتناک و اشتیاق خاصی به داستان های جمع و جور و نقلی داریم. ما نمی توانم، ابهام را تحمل کنیم بنابراین وقتی که وقایع ناشناخته رخ می دهد به سرعت به هر چیزی که بتواند آن رخداد را برای ما تفسیر کند و به هم بچسباند، چنگ می اندازیم. ما از کودکی عادت داشته ایم به داستان ها وقتی هم که بزرگ می شویم این پذیرش داستان ها همچنان ادامه پیدا می کند. تحقیقات متعدد نشان داده است که ما بین داستان هایی که وقایع و نشانه ها را به هم می چسبانند و شواهد و مدارک آماری، به داستان ها بیشتر گرایش داریم.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
برای گول نخوردن: تنها یک سوال ساده از خود بپرسید: این داستانی که وی می گوید فارغ از اینکه یک روایت جذاب است و آسمان و ریسمان را به هم می بافد، آیا شواهد آماری و اسناد کافی هم دارد یا صرفا توانمندی وی در کنار هم گذاشتن چند تکه پازل است که به خوبی کنار هم چفت شده اند.
برای نفوذ کلام و موفقیت در بیان آنچه واقعیت دارد: سعی کنید واقعیت های خود را در قالب یک داستان یا یک تجربه از زندگی واقعی بیان کنید مثلا به جای صرف تاکید بر رضایت 95% مشتریان (عدد و رقم و آمار)، یک تجربه موفق از کاربرد شامپوی خود را برای مشتریان نشان دهید (یک داستان).
دکتر مجتبی لشکربلوکی