پدیده شوم اعتیاد به داستان های کوچولو و پیامدهای خطرناک آن


این مطلب خیلی مهم را می خواهم با دو مثال یکی خانوادگی و دیگری اقتصاد-سیاسی شروع کنم.

مثال اول: به یک میهمانی خانوادگی دعوت هستید. امشب نقشه کشیده اید که در حاشیه میهمانی از دختر دایی تان یک خواستگاری اولیه کنید (مادرتان با دایی تان یک طرح بحث اولیه کند). به میمهانی می روید. هر چه منتظر می مانید نه از دختر دایی خبری هست و نه از دایی محترم! یک نفر به شما می گوید که صاحبخانه آن ها را یک شب جداگانه دعوت کرده است چون می خواهد در آن شب دختر دایی مورد نظر شما را برای پسرش که هم سن شماست و تازه بعد از فارغ التحصیلی از سربازی نیز بازگشته است و سر کار رفته است خواستگاری کند. وقتی هم که با دایی تماس می گیرید وی می گوید که امشب نمی تواند بیاید و قرار است یک شب دیگر میهمان آنان شود! دنیا پیش چشمان شما سیاه می شود.
واقعیت چیست؟ پسر صاحبخانه روحش هم از چنین چیزی بی خبر است. دایی شما نیز اصولا به مسافرت رفته و بهمین خاطر به صاحبخانه قول روی هوا داده است که بعد از بازگشت یک شب دیگر دیداری با هم داشته باشند.

مثال دوم: قیمت ارز به ناگهان بالا می رود و توجه همه به آن جلب می شود. در ضمن هیچ کس هم از بانک مرکزی و دیگر نهادها توضیحی در مورد افزایش نرخ ارز نمی دهد. همه سردرگم هستند. در چنین شرایطی یک عده این توضیح را می دهند: آخر سال است. دولت بودجه کم آورده و بنابراین مجبور شده که قیمت ارز را بالا ببرد تا بتواند پولی در بیاورد و بتواند حقوق های آخر سال را بدهد. یک داستان زیبا و جمع و جور!
واقعیت چیست؟ کمی پیچیده تر از داستان ساده بالا. بخشی از واقعیت این است که وضعیت عموم ارزهای دنیا در مقابل دلار همین بوده است (چیزی که ما حوصله نداریم با بررسی و تحقیق آن را بدست بیاوریم) و کلی دینامیک دیگر که «ذهن داستان دوست» ما حوصله آن ها را ندارد.

🔎⭕️تحلیل راهبردی:
ما تمایل وحشتناک و اشتیاق خاصی به داستان های جمع و جور و نقلی داریم. ما نمی توانم، ابهام را تحمل کنیم بنابراین وقتی که وقایع ناشناخته رخ می دهد به سرعت به هر چیزی که بتواند آن رخداد را برای ما تفسیر کند و به هم بچسباند، چنگ می اندازیم. ما از کودکی عادت داشته ایم به داستان ها وقتی هم که بزرگ می شویم این پذیرش داستان ها همچنان ادامه پیدا می کند. تحقیقات متعدد نشان داده است که ما بین داستان هایی که وقایع و نشانه ها را به هم می چسبانند و شواهد و مدارک آماری، به داستان ها بیشتر گرایش داریم.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
برای گول نخوردن: تنها یک سوال ساده از خود بپرسید: این داستانی که وی می گوید فارغ از اینکه یک روایت جذاب است و آسمان و ریسمان را به هم می بافد، آیا شواهد آماری و اسناد کافی هم دارد یا صرفا توانمندی وی در کنار هم گذاشتن چند تکه پازل است که به خوبی کنار هم چفت شده اند.

برای نفوذ کلام و موفقیت در بیان آنچه واقعیت دارد: سعی کنید واقعیت های خود را در قالب یک داستان یا یک تجربه از زندگی واقعی بیان کنید مثلا به جای صرف تاکید بر رضایت 95% مشتریان (عدد و رقم و آمار)، یک تجربه موفق از کاربرد شامپوی خود را برای مشتریان نشان دهید (یک داستان).

دکتر مجتبی لشکربلوکی

چهار کلمه ای که شما را جوان تر یا پیرتر می کند!


فرض کنید در یک رستوران برای شام پیتزا خورده‌اید و شب در منزل دچار مسمومیت غذایی و تهوع شده و مجبور به مراجعه به بیمارستان شده‌اید. شنیدن کلمه پیتزا برای مدتی شما را به یاد نکات مختلفی می‌اندازد علاوه بر آن رفتار‌های خاصی را نیز بروز می‌دهید مانند اخم کردن. تا این جای کار چیز عجیبی رخ نداده و چنین عکس العملی قابل پیش بینی بود. اما دانشمندان به دیدگاه های جدیدتری رسیده اند:

به این آزمایش توجه کنید: گروهی از افراد جوان را در یک سالن جمع می‌کنند و به آنها مجموعه‌هایی از پنج کلمه می‌دهند تا با چهار کلمه از هر مجموعه جمله‌ای بسازند. در این مجموعه‌ها کلمه‌هایی وجود دارد که همه دم از پیری می زنند مانند: عصا، دندان مصنوعی، از کار افتادگی، موی سفید و از این دست. به تعدادی دیگر از دانشجویان در همان محل همان نوع آزمون داده شده بدون اینکه کلمات اشاره ای به سالخوردگی و پیری داشته باشد.
پس از تکمیل این آزمون از آنها خواسته می‌شود که به سالن دیگری در انتهای راهرو بروند. مقایسه این دو گروه نشان می‌داد که گروه اول (که جملاتی حاکی از پیری ساخته اند) به‌طور متوسط کند‌تر حرکت و دیر‌تر به طرف دیگر راهرو رسیده‌اند. نکته جالب اینکه این افراد اصلا متوجه مساله پیری در جملاتی که ساخته‌اند نشده‌اند.

 در آزمایش دیگری یک روانشناس آلمانی از گروهی از افراد خواسته است تا در اطراف اتاقی به صورت آهسته قدم بزنند. درحد یک سوم سرعت متعارف قدم زدن معمولشان. پس از آن از آنها خواسته شده که از کلماتی که در آزمون کتبی به آنها داده‌اند استفاده کرده و جملاتی بسازند. این افراد نیز در موارد مکرر جملاتی ساخته‌اند که نشان‌دهنده اشاره به کهولت و پیری دارد.

در تحقیق اول نشان داده شد که ذهنیت بر رفتار تاثیرگذار است و مورد دوم نشان دهنده تجربه رفتاری بر ادراک ذهنی موثر است.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
هم ذهنیت ما ما بر رفتار ما موثر است و هم رفتار ما بر ذهنیت ما.
وقتی شما وارد یک فضا (خانواده/سازمان/کشور) می شوید و همه اش صحبت از جدال، تنش، نقاط ضعف، دشمنی، دزدی، فساد و ... این ذهنیت منجر به رفتار مبتنی بر جدال، تنش، ضعف، دشمنی و دزدی می شود. جملات مثبت، اشاره به فرصت ها، یادآوری موفقیت ها، ارایه تصاویر واقع گرایانه و مثبت از آینده، وجود فضاها و تجربیات رفتاری مثبت و انرژی بخش می تواند به صورت ناخودآگاه عملکرد اعضای یک جامعه کوچک مانند خانواده یا بزرگ مانند کشور را تحت تاثیر قرار دهد.
همه ما می توانیم یک کنشگر باشیم. فقط کافیست که به صورت غیرمستقیم به دیگران جوانی، شادابی، پیشرفت، احترام و نوآوری را تزریق کنیم. من به عنوان یک عضو خانواده، شما به عنوان معلم یا مدیر مدرسه، دیگری به عنوان یک وزیر می تواند بدون اینکه در دام خوش خیالی و توهم بیفتد و فقط با ارایه تصاویر مثبت یا تجربیات مثبت اما واقعی، خانواده/سازمان/شهر/کشور خود را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین شما دو ابزار قدرتمند دارید: استفاده از جملات و کلمات و یا تجربیات و فضاهای مثبت مانند یک بازی شاد.


دکتر مجتبی لشکربلوکی
(رفرنس بخش اول: دنیای اقتصاد)

تکنیکی جذاب: پای خود را لای در بگذارید!


آیا تا به حال برایتان پیش آمده که با درخواست کوچک فردی موافقت کنید و کمی بعد، در حالی به خود بیایید که یک خواستۀ بزرگ‌تر از طرف همان فرد را هم قبول کرده‌اید؟ اگر پاسختان به این سوال مثبت است، شما یک قربانی رسمی تکنیک پا لای در شده اید.

این سناریو را تجسّم کنید. یک فروشنده، درب منزل شما را می‌زند و از شما می‌پرسد اشکال نداره یک سوال کوچک ازتون بکنم؟ این یک درخواست کوچک از سوی اوست. ضرر چندانی هم برای شما ندارد. پس شما در را باز می‌کنید تا به حرف‌هایش کامل گوش بدهید. اما کمی بعد خود را در یک موقعیّت متفاوت می‌یابید. اکنون او درخواست بزرگ خود را مطرح کرده است حالا فقط یک مخلوط‌کن می‌خواهید یا اینکه حاضرید برای تندرستی خودتون یک آبمیوه‌گیری خوب و مقاوم هم بخرید؟
به این آزمایش پژوهشی دقت کنید: ۱۵۶ زن خانه‌دار به چهار گروه تقسیم شدند برای شروع، با زنانِ سه گروه تماس گرفتند و از آنها یک سوال ساده پرسیدند: میتونید به ما بگید که شما در حال حاضر از کدام محصولات خانگی‌، مثلاً چه صابون و پاک‌کننده‌ای، استفاده می‌کنید؟ سه روز بعد، آنها دوباره با تمام این زنان، به علاوۀ گروه چهارم، تماس گرفتند. اینبار، از زنان پرسیدند که آیا مایل هستند به یک محقق اجازه بدهند به خانۀ آنها بیاید و انواع مختلف محصولات خانگی که در خانه‌شان وجود دارد را لیست کند؟
بیایید کمی در این درخواست دقیق شوم: چیز واقعاً بزرگی خواسته شده است. در درجۀ اول، شما باید درِ خانۀ خود را به روی یک غریبه باز کنید. به علاوه، این غریبه قرار است کشوها، کابینت‌ها، کمد‌ها و سایر سوراخ سنبه‌های خانۀ شما را بگردد تا ببیند چه محصولاتی دارید، آنها را بر دارد، لمس کند، اندازه بگیرد و در مورد آنها اطلاعاتی را یادداشت نماید. قبول کنید که این کار، در حالت عادی به منزلۀ تجاوز به حریم شخصی است.
و اما نتایج: از سه گروه اول که قبلاً با آنها تماس گرفته شده بود، ۵۲٫۸% با این درخواست موافقت کردند. اما از گروه چهارم، فقط ۲۲٫۲% بودند که به این درخواست جواب مثبت دادند.

🔎⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
پا لای در (foot in the door) یک تکنیکِ همراه سازی و متقاعدسازی است که در آن قبل از آنکه درخواست اصلی مطرح شود، ابتدا یک درخواست کوچک‌ و بی اهمیت را مطرح می‌کنید و بعد از گرفتن جواب مثبت، درخواست بعدی و اصلی را مطرح می کنید. نام این تکنیک از همین مفهوم گرفته شده است: وقتی شما پای خود را لای در بگذارید (خواسته کوچک اول)، احتمال اینکه درب بسته نشود و برای گام های بعدی باز شود (خواسته بزرگ اصلی) بیشتر خواهد شد.

همراه سازی و گرفتن جواب مثبت از دیگران یکی از مهم ترین تکنیک های موفقیت در زندگی شخصی و سازمانی است: مثلا می خواهیم دیگران را متقاعد کنیم که روی پروژه پیشنهادی ما سرمایه گذاری کنند یا محصول ما را بخرند یا ما را استخدام کنند یا با ما ازدواج کنند ... می توانیم از اول ایده اصلی خود را مطرح کنیم و هی اصرار کنیم. اما اگر تکنیک پا لای در را به کار ببریم، فشار بسیار کمی از طرف شما بر روی طرف مقابل وارد می‌شود. یعنی فقط یک درخواست کوچک از او می‌کنید و راه را برای پذیرش آسان تر درخواست های بعدی فراهم می کنید.
پس فراموش نکنید: با یک درخواست کوچک  و کم هزینه رابطه خود را شروع کنید و از این ابزار، اخلاقی استفاده کنید.

تجویز راهبردی از دکتر مجتبی لشکربلوکی

فاجعه آلزایمر جمعی و ویتامین تی


آلزایمر را همه ما شنیده ایم. راستش را بخواهید کمی هم آز آن می ترسیم. آلزایمر را دزد حافظه می دانند و سرآغاز زوال عقل. از دست دادن حافظه و توان استدلال و یادگیری از بارزترین نشانه های آلزایمرست. اختلال حافظه معمولاً به تدریج ایجاد می شود و پیشرفت می‌کند. در ابتدا اختلال حافظه به وقایع جدید محدود می‌شود ولی به تدریج خاطرات قدیمی هم آسیب می‌بینند. بیمار پاسخ سوالی را که چند لحظه قبل پرسیده‌است فراموش می‌کند و مجدداً همان سوال را می‌پرسد.  وسایلش را گم می‌کند و نمی‌داند کجا گذاشته‌است. در خرید و پرداخت پول دچار مشکل می‌شود و نمی‌تواند پولش را مدیریت کند. به تدریج در شناخت دوستان و آشنایان نیز مشکل پیدا می کند. کم‌کم مشکل مسیر یابی پیدا شده و اگر تنها از منزل بیرون برود ممکن است برنگردد. متاسفانه در موارد شدیدتر حتی در تشخیص اتاق خواب، آشپزخانه، دستشویی و حمام در منزل خودش هم مشکل پیدا می‌کند.

حالا اگر فردی آلزایمر گرفت دیگران (خانواده و اطرافیان) هستند که او را حمایت کنند. اما اگر همه آدم ها یک باره با هم آلزایمر بگیرند چه؟ این دیگر فاجعه است.

حالا به این فکر کنیم که آیا تاریخ 200 سال گذشته ایران را به خاطر می آوریم؟ آیا می دانیم که چرا جنبش مشروطیت شکل گرفت و چرا به ثمر ننشست؟ امیرکبیر واقعا چه اقداماتی انجام داد و چرا ادامه پیدا نکرد؟ چرا انقلاب سپید به نتیجه نرسید؟ اصلا به خاطر داریم که زنان چه نقشی در صد سال گذشته ایران داشته اند؟ تصور اولیه ما این است که آن موقع زنان، فقط در خانه بودند و بی خبر به همین خاطر است که اصلا باورمان نمی شود که در حدود 110 سال پیش تا کنون نهادهای متفاوتی از زنان شکل گرفته است: انجمن مخدرات وطن، اتحادیه غیبی نسوان، انجمن نسوان ایران، انجمن نسوان وطن، شرکت خیریه خواتین ایران، شورای هیئت خواتین مرکزی. بسیاری از تشکل ها که مخفی بود و مخفی ماند. فارغ از عملکرد درست یا نادرست آنان اینکه این مقدار تشکل فقط مرتبط با زنان وجود داشت بسیار قابل توجه است.

افراد مبتلا به آلزایمر توانایی های ذهنی خود به مروز از دست میدهند. علائم آن عبارتند از:
• ناتوانی در به یادآوردن چیزها و وقایع
• ناتوانی در جهت یابی
• گیج شدن و اشتباه گرفتن زمان، مردم و مکان ها
به نظر می رسد ما (جمع ما) نیز دچار آلزایمر دسته جمعی شده است. یک بار دیگر لیست بالا را مرور کنید. ضمن اینکه نمی توانیم علل توفیق و شکست گذشتگان را بدانیم، در جهت یابی و جهت گیری نیز دچار چالش هستیم و زمان و مکان و دیگران را به اشتباه می گیریم. نمی دانیم چه وقت باید دشمنی کنیم و چه وقت باید دشمنی خود را بیان کنیم؟ همین که بعد از سال ها نمی دانیم با توجه به زمان و مکان و محدودیت منابع، در یک برهه زمانی، صنعت اولویت دارد یا کشاورزی؟ ورزش حرفه ای اولویت دارد یا ورزش همگانی؟ جایگزینی واردات مهم تر است یا توسعه صادرات؟ و به این خاطر که رویمان نمی شود بگوییم کدام اولویت دارند می گوییم همه مهم هستند و خیال خودمان را راحت می کنیم. همه این ها نشان می دهد که دچار آلزایمر دسته جمعی شده ایم.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
پژوهشگران با بررسی عادت غذایی چند هزار نفر دریافته اند آن دسته از افرادی که در عادات غذایی خود از موادی استفاده می کنند که ویتامین های بخصوصی دارند، کمتر در معرض آلزایمر قرار می گیرند. برای آلزایمر جمعی هم ویتامین تی کاربرد دارد. ویتامین تی کلید واژه تاریخ خوانی است. یک روزنامه، تاریخ یک روز جهان است که در آن زندگی می کنیم. اما کتب تاریخی عصاره هزاران روزنامه است. حیف است که فقط روزنامه بخوانیم و فراموش کنیم که شبیه همین روزها را صد سال پیش دیگران نیز در این سرزمین یا دیگر سرزمین ها داشته اند.

مدت ها پیش مانند همه شما خوانده ام ملتی که تاریخ نداند و از آن عبرت نگیرد محکوم به تکرار آن است. هر چه می گذرد بیشتر و بیشتر این گفته را درک می کنم. تا به کلی عقل خود را از دست نداده ایم باید کاری کنیم و تاریخ خوانی و از آن مهم تر تامل در تاریخ و یادگیری راهبردی را جدی بگیریم. تاریخ خوانی به تنهایی هیچ ارزشی ندارد، تاریخ اگر منجر به آینده بهتر نشود در حد یک کنجکاوی تنزل پیدا می کند. تاریخ را باید خواند تا آینده ای بهتر رقم زد.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

فریب مرجعیت کاذب و تصمیمات استراتژیک


به این جملات دقت کنید:
»» دوست من که رتبه اول کنکور کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری است می گوید که در این حوزه (مثلا طلا و مسکن) سرمایه گذاری کنیم.
»» این موضوع باید مهم باشد. حتی روزنامۀ تایمز چهار ستون از صفحۀ اولش را به آن اختصاص داده است.
»» پروفسور سمیعی گفته است که پنج بار خندیدن برای سلامتی قلب بسیار مفید است.

همه این ها نوعی از مغالطه هستند به نام توسل به مرجع یا اقتدار کاذب. این خطا/فریب وقتی رخ می دهد که بگوییم یک حرف درست است چون یک خبره مشهور و مهم گفته آن حرف درست است. در حالی آن فرد واقعا خبره است واقعا مشهور است و واقعا مهم است اما یک ایراد دارد: در آن حوزه خبره نیست.

تحلیل: چرا فریب می خوریم:
این فریب ریشه در احساس احترام و اعتمادی دارد که عموم مردم نسبت به چهره‌های برجسته دارند.
استناد به باورهای انیشتین، یک مرجع فوق العاده در فیزیک، در یک بحث سیاسی فریب‌آمیز خواهد بود، همین‌ طور استناد به حرف های هنرمندی بزرگ مانند داستایوفسکی در یک بحث اقتصادی. حالا ممکن است شما بگویید که من متوجه خطای هر سه جمله بالا شدم. داستان همیشه به همین راحتی ها نیست. چرا که اولا شما با دقت به این جملات نگاه کردید. دوم اینکه این جملات کاملا از بحث جدا شدند و روبروی شما قرار گرفتند. در زندگی روزمره باورها همیشه به شکل جمله نیستند. همیشه هم خیلی واضح نیستند بلکه لابه لای گفتگوها، تصاویر و احساسات پنهان می شوند. به عنوان مثال در آگهی‌های بازرگانی از ما خواسته می‌شود تا آن‌ اتومبیلی را استفاده کنیم که کیفیت آن توسط یک قهرمان کشتی  تائید شده، یا نوشابه با لباس خاصی را بنوشیم یا بپوشیم چراکه یک ستاره سینما یا فوتبال از آن استفاده می کند [کاری که این روزها یکی از سایت های فروش اینترنتی محصولات انجام می دهد و مردم را فریب می دهد].
هرگاه درستی گزاره‌ای بر مبنای مرجعیتی قرار دارد که فاقد شایستگی ویژه در آن حوزه و موضوع است، استناد به چنینی مرجعی خطا و فریب است.

🔲⭕️تجویز راهبردی:
باورهای منشا تصمیمات ما هستند و برخی تصمیمات (تصمیمات استراتژیک) سرنوشت ما را رقم می زنند. اینکه چه رشته ای بخوانیم؟ کجا کار کنیم؟ در کدام حوزه سرمایه گذاری کنیم؟ به چه کاندیدایی رای بدهیم؟ به کدام استان بودجه بیشتری تخصیص دهیم؟ در کدام صنعت سرمایه گذاری استراتژیک کنیم؟ به چه کسانی یارانه بدهیم؟ با چه کشوری رابطه برقرار کنیم؟ همه و همه تصمیماتی هستند که ریشه در باورهای ما دارد. بنابراین لازم است که باورهای درست داشته باشیم.
چه بخواهیم چه نخواهیم بخش عمده‌‌‌ای از باورهای ما متکی بر دیگران است. ما بسیاری از باورهای خود را به این دلیل می‌‌‌پذیریم که مرجعیت متخصصان را در زمینه‌های گوناگون قبول داریم. از این پس برای پذیرفتن یک حرف از یک فرد (هر چقدر که محبوب و برجسته باشد) سه شرط بگذارید:
1- آن فرد صلاحیت سخن‌ گفتن در آن موضوع را دارد یا نه؟
2- آن فرد حقیقت را می گوید و آیا تمام حقیقت را می گوید (چون ممکن است به دلایلی حقیقت یا تمام واقعیت را نگوید)
3- آیا خبره های دیگر نیز گفته وی را تایید می کنند؟ اگر آری که می توان حرفش را پذیرفت اگر نه از آن خبره و خبره های دیگر باید خواست که دلایل، شواهد، مدارک خود را برای تایید نظر خود را بیان کنند.

مواظب باشیم محبوبیت، چشمان ما را کور نکند و فریب نخوریم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

تراکتور زندگی شما کدام است؟


چه جزو افرادی باشیم که علاقه مندی به ماشین دارند یا چه جزو کسانی باشیم که ماشین جزو سرگرمی ها و علایق آنها نیست. حتما همه ما نام لامبورگینی را شنیده ایم. ماشین های سوپر لوکس، گران قیمت، متفاوت و بی نظیر.
اما احتمالا بسیاری از ما نمی دانیم که لامبورگینی کارش را از تولید ماشین های لوکس شروع نکرد. بلکه از تراکتور شروع کرد!

فروچیو لامبورگینی؛ بنیانگذار لامبورگینی، تحصیلاتش را در زمینه طراحی ماشین‌آلات کشاورزی و صنعتی، به پایان رساند، سپس وارد ارتش ایتالیا شد و در قسمت نیروی هوایی مشغول به کار شد. در جنگ جهانی دوم او به عنوان مکانیک، در یک کارخانه مشغول به کار شد و پس از جنگ، با استفاده از بقایای تجهیزات نظامی کارخانه موردنظر،شروع به تولید تراکتور کرد. بعدها شرکت وی به بزرگترین تولیدکننده ماشین‌آلات کشاورزی ایتالیا تبدیل شد

اما لامبورگینی همیشه درون قلبش یک اشتیاق فراموش نشدنی داشت: اتومبیل‌های سریع و بی نقص.
او در اوقات فراغت، به پیاده‌سازی موتور و سایر قطعات اتومبیل شخصی خود، که در اکثر مواقع فراری یا مازراتی بود، می‌پرداخت. سپس شاسی، سیستم تعلیق، ترمز خودرو و سیستم برق‌کشی آن‌ها را بررسی می‌کرد. آنچه که او کشف کرد، این بود که بسیاری از قسمت‌های وسایل نقلیه او در واقع مشابه قسمت‌های مورد استفاده در تراکتورهای تولید شده در کارخانه او بودند.

وی بعدا شرکت و کارخانه ای مختص تولید اتومبیل تاسیس کرد و در نهایت نمونه اولیه آن را به معرض نمایش گذاشت و در سال های بعدی نام و نشانی پر افتخار از خود به جای گذاشت.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
تاریخ را نباید وارونه خواند. خواندن موفقیت افراد موفق چه کارآفرینان اقتصادی باشند و چه مصلحان اجتماعی و چه مبارزان سیاسی ممکن است باعث برداشت اشتباه شود. چرا که فقط انتهای موفقیت آنان را می خوانیم. ولی نمی دانیم که از کجا شروع کرده اند و به کجا رسیده اند. مثلا اگر فقط انتهای زندگی آمانسیو اورتگا، صاحب برند زارا را بخوانیم فکر می کنیم که او همیشه در اوج و همیشه جزو ده ثروتمند جهان بوده است در حالی که او در سن ۱۴ سالگی در یک مغازه لباس فروشی به عنوان باربر (حمال) کار می کرد و حتی دوران دبیرستان خود را هم تمام نکرد. ولی همان حضور و تجربه در مغازه های لباس فروشی و همان تعلق وی به قشر متوسط و ضعیف جامعه باعث شد که بعدها ایده درخشان زارا به ذهنش بزند.
قرار نیست همه ما از نقطه عالی شروع کنیم. مهم این است که شروع کنیم.
1- تراکتور زندگی خود را بیابیم. یک نقطه آغاز برای آن که بر اساس امکانات موجود و شرایط موجود بشود کار  و تجربه ورزی را شروع کرد. (مثلا عضویت در یک موسسه مردم نهاد کوچک اگر علاقه مان به مسایل اجتماعی است یا حضور در تشکلی سیاسی اگر علایقمان سیاسی است یا بازاریابی یک محصول اگر علایقمان تجاری است).
2- اشتیاق عمیق خود را فراموش نکنیم.
3- از تجربیات مختلفی که به دست می آوریم استفاده کنیم و از خود بپرسیم لامبورگینی من چه می تواند باشد؟

مجتبی لشکربلوکی، معلم دانشگاه
X