ترین های انتخابات ایران و سه درس راهبردی


وقتی به تاریخ کشورها و رشد آنان نگاه می کنیم می بینیم که آن ها در طول زمان، جنگ و کشمکش داخلی، قحطی، تعارض، دو قطبی، انتخاب های اشتباه، سیاست‌های غلط و تصمیمات نادرست را تجربه کرده اند و از آنان عبور کرده اند. به عبارت دیگری برای طی کردن مسیر توسعه در هیچ کشوری فرش قرمز پهن نشده است. آن ها در طول زمان یاد گرفته اند، به پیش رفته اند و پایشان را یک قدم –تاکید می کنم؛ یک قدم- بالاتر گذاشته اند. با مروری به “ترین های انتخابات ایران” ما نیز باید یک قدم بالاتر برویم.

نوظهورترین پدیده: شاخص ترین چهره نوظهور این انتخابات،کسی نبود جز اسحاق جهانگیری. جهانگیری نشان داد که اگر خاک صحنه را خورده باشی. از مدیریت جز تا مدیریت کلان را طی کرده باشی آنگاه می توانی در عرض یک بعدازظهر تا شب تبدیل به یک چهره پرفروغ شوی. باور کنیم که در هر دو طیف، مدیران کارکشته و توانمند چون جهانگیری وجود دارد اگر کمی با وسعت نظر بیشتری نگاه کنیم و جناحی نگاه نکنیم مدیران بسیار لایقی در کشور ما پرورش یافته اند.

تاثیرگذارترین پدیده: تاثیرگذارترین پدیده در انتخابات نه شخص است و نه یک رخداد. بلکه تلگرام بود. به حق باید گفت که این انتخابات، مجازی ترین انتخابات ایران بود. درست است که مناظره ها بیشترین بیننده را داشته است اما مرور مطالب، اظهار نظر و گفتگو در مورد کاندیداها فقط در بستر تلگرام شکل گرفت. کاندیداهای اصلی به بهترین شکل از تلگرام استفاده کردند و این باعث شد که کسانی که در جستجوی حقیقت بودند (ونه آن ها که تصمیم گرفته بودند) قضاوت بهتری نسبت به کاندیداها و دیدگاه های آنان داشته باشند.  

بزرگ ترین غایب انتخابات: بزرگ ترین غایب انتخابات نه هاشمی بود و نه احمدی نژاد. بزرگ ترین غایب انتخابات «برنامه» بود. مواردی تحت برنامه منتشر شده است. اما آن ها برنامه نیستند. برنامه یعنی اقداماتِ مشخصِ مکتوبِ زمان بندی شده همراه با مسوول و منابع مشخص که مورد تفاهم خبرگان آن موضوع باشد. برنامه نه آرزوست و نه شعار و نه هدف و نه تحلیل مساله و نه حتی راهبرد. کشور ما نیازمند برنامه است در مورد موضوعات مختلف از اصلاح نظام بانکی بگیرید تا تعامل با کشورهای همسایه مانند عربستان، روسپی گری که اکنون ظاهراً دیگر محدود به زنان نیست، خاکی که در حال فرسایش است و ...

اشتباه ترین ایده: یکی از ایده هایی که مطرح می شود این است که انتخابات مهم ترین تجلی مردم سالاری است. این جمله باعث می شود که بعد از 4 ساعت معطلی در صف رای فکر کنیم که دیگر کار ما تمام شد و باید به خانه هایمان برگردیم. دموکراسی یک پروسه همیشگی است و نه یک پروژه مقطعی. انتخاب تازه آغاز راه است. انتقاد و نظارت مردمی است که به انتخاب و انتخابات معنا می دهد. انتخابات بدون مطالبه انتظارات، انتقاد و نظارت بی معنا و ناتمام است.

☑️⭕️سه درس راهبردی
این انتخابات بزرگ بود، غیرمنتظره و شکوهمند. ما باید یک پله، تاکید می کنم یک پله به پیش برویم. سه درسی که می توان از این انتخابات گرفت چنین است:

1: چشم هایمان را بشوییم، نگاه جناحی را کنار بگذاریم و مدیران لایق (اعم از زنان و مردان، جوانان و جهان دیدگان) را از هر جناحی بیابیم و از توانش استفاده کنیم. جهانگیری ها در این کشور کم نیستند.

2:  رای مطلق در مردم سالاری بی معناست، رای همواره مشروط است. صیانت از آرا فقط بدین معنا نیست که به تعبیر و سفارش عده ای شب نخوابیم که آرا جابجا نشود. بلکه تمام روزهای آینده نیز باید هوشیار باشیم تا دولت منتخب بر مدار عقلانیت، عدالت و شفافیت حرکت کند. این وظیفه طرفداران و مخالفان هر دو است. از دولت «برنامه عملی و عمل به برنامه» بخواهیم و فراموش نکنیم که برنامه یعنی اقدامات زمان دارِ مشخصِ مکتوبِ مورد تفاهم خبرگان متخصص با منابع و مسوول مشخص. با یک شب نخوابیدن مساله حل نمی شود.

3: ملت می تواند جشن پیروزی بگیرد، اما دولت باید جشن تکلیف بگیرد. آن چه در این مقطع لازم بود مردم انجام دادند بنابراین می توانند چشن پیروزی بگیرند (چه آن ها که به دولت منتخب رای دادند و چه آن ها که ندادند) اما دولت باید جشن تکلیف بگیرد که 24 میلیون رای مشروط به دولت داده شده است و زمانی می تواند جشن پیروزی بگیرند که در سال 1400 به تکلیف خود عمل کرده باشد.
امید آن دارم تا انتخابات بعدی بیدار باشیم، انتخابات بعدی همراه با برنامه باشد و از تمام ظرفیت کشور و تمام جناح های کشور استفاده کنیم و یک گام بلند رو به جلو برداریم.

شبکه استراتژیست

پدیده بی تفاوتی با کلاس به عنوان یک پرستیژ اجتماعی


دنیا رو کسانی که بدی می کنند نابود نمی کنند، کسانی که بی تفاوت تماشا می کنند، نابود می کنند!
از روی این جمله راحت رد نشوید. برگردید و یک بار دیگر این جمله را بخوانید.

یکی از ریشه های فقر، ناکارآمدی و عدم توسعه یافتگی همین بی تفاوت بودن ها و خود را به کوچه علی چپ زدن هاست.

گاهی اوقات اصولا بی تفاوت بودن و تظاهر به بی تفاوتی تبدیل می شود به یک پرستیژ اجتماعی. یعنی اینکه من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید! من می دانم نمی شود و شما نمی دانید و به همین خاطر بیهوده تلاش می کنید! بی تفاوتی می شود یک مصداق خلاف جریان آب شنا کردن و یک امر با کلاس و ممتاز کننده. فراگیری این پدیده بسیار خطرناک است.

اما به خاطر بسپاریم سراشیبی سقوط یک جامعه از آن جایی آغاز می شود که امیدواری کم رنگ می شود و راه بی تفاوتی باز می شود.

☑️⭕️تجویز راهبردی:

چه باید کرد؟ لازمست کوچه علی چپ را گِل گرفت و ذهن را از «کوچه علی چپ» به «بزرگراه مسوولیت» هدایت کرد. چگونه؟ با تمرین های کوچک. اگر همه ما در قبال مسایل روزانه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، حساس/مسوول/با تفاوت (بر عکس بی تفاوت) باشیم جهان بهتری پیش روی ماست:

آشغالی که در خیابان ریخته شده و می توانیم برش داریم اما برش نمی داریم.
کتاب هایی که در کتابخانه های ما خاک می خورد و می توانیم آن را به کتابخانه های عمومی هدیه دهیم.

کمک به جوان همسایه ای که پول ازدواج ندارد در حالی که ما برای موبایلمان 2 میلیون خرج می کنیم.
زباله های تر و خشکی که می توانیم آن ها را در پلاستیک های مجزا تفکیک کنیم اما نمی کنیم.

لامپی که در پارکینگ خانه ما روشن مانده است و می توانیم خاموش کنیم اما نمی کنیم

ایده یا انتقادی که می توانیم برای مدیرمان بفرستیم اما نمی فرستیم.
نکته ای که بلدیم و می توانیم آن را با دیگران به اشتراک بگذاریم اما تنبلی می کنیم.

جوکی که می توانیم برای یک فرد عصبانی تعریف کنیم اما نمی کنیم.

رایی که می توانیم به کاندیدای شهر یا کشورمان بدهیم اما نمی دهیم.

و .... کافیست بی تفاوت نباشیم. تغییرات بزرگ از تجمیع همین تغییرات کوچک آغاز می شود. قرار نیست همه ما یک مصلح اجتماعی بزرگ یا یک کارآفرین اقتصادی جهانی باشیم. کافیست به اندازه یک آشغال جمع کردن، یک کتاب هدیه دادن، خاموش کردن یک لامپ، یک جوک تعریف کردن، ارسال یک ایده، انداختن یک رای در ساختن فردایی بهتر نقش آفرینی کنیم.

درست زمانی که همگی دم از ناامیدی می زنند و بر طبل بی تفاوتی می کوبند. وظیفه شما دو برابر می شود: هم خودتان نباید بی تفاوت شوید و هم باید دیگران را به باتفاوتی (بر عکس بی تفاوتی) تشویق کنید.

این نکته بسیار مهم را به خاطر بسپارید: بی تفاوت ها هیچ گاه نتوانسته اند در دنیا تفاوتی ایجاد کنند. نگذارید بی تفاوتی و بی تفاوت ها سرنوشت شما را رقم بزنند.


دکتر مجتبی لشکربلوکی

تکنیک شخص معروف در حل مساله و تحلیل


هرکدام از ما سبکی برای فکر کردن و تحلیل کردن امور و پدیده ها داریم. بنابراین بعد از مدتی تکراری می شویم! همیشه یک جور پدیده ها را تفسیر می کنیم و همیشه یک جور فکر می کنیم. اگر هم بخواهیم که جور دیگری نگاه کنیم احساس ناراحتی می کنیم. چرا که با تحلیل ها و نگرش های قبلی ما در تضاد است. حالا می خواهم روشی را به شما معرفی کنم که می تواند به شما در این زمینه کمک کند.

یکی از روش های حل خلاق مساله این است که وانمود کنید که شما شخص مشهوری هستید و سعی کنید مساله را از دید آن شخص حل کنید. شخصیت مفروض شما ممکن است چشم اندازهای جدیدی را نسبت به آن مساله به شما بدهد. برای مثال، با خود بگویید
اگر اسحاق نیوتن با این مساله روبرو می شد، چه می کرد؟
اگر بیل گیتس با بحران مالی روبرو می شد چه می کرد؟
اگر علی پروین با این مشکل دست و پنجه نرم می کرد، چه تصمیمی می گرفت؟
می توانید به جای شخص مشهور، از افرادی که مشهور نیستند اما شما آنان را به خوش فکری و خلاقیت و موفقیت می شناسید استفاده کنید:
اگر پسر عمه پولدار و موفقم در چنین موقعیتی قرار می گرفت چه تصمیمی می گرفت؟


بهاین ترتیب شما با تغییر زاویه و نگاه خود می توانید یک نگاه بدیع و جدید را تجربه کنید. در ضمن به خاطر تغییر نگاه و تضاد با نگرش های قبلی خود نیزاحساس ناراحتی نمی کنید چون این نگاه را منتسب به نیوتن/علی پروین/پسر عمهخود می دانید.

یک مثال عملی:
شما با بحران زیر روبرو شده اید:به دلایل ناروا به زندان افتاده اید و مجبورید دو سال را در زندان بمانید.استرس زیادی دارید. خانواده تان بی پناه و بی پول در بیرون زندان هستند. چه می کنید؟
وقتی از تکنیک نیوتن استفاده می کنید به این ایده می رسید:شما یک نویسنده بالفطره هستید اما هیچگاه این فرصت فراهم نشد که بنشینید وکتاب بنویسید بنابراین اگر هدف گذاری و همت کنید می توانید هر دو ماه یک بار کتاب به بیرون بدهید. در ضمن شما ایده ها و دانش هایی دارید که بسیار جذابند و احتمالا کتاب شما به چاپ های بعدی هم خواهد رسید.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
برای بکارگیری تکنیک شخص معروف و موفق گام های زیر را طی کنید:
1- مساله خود را شناسایی کنید.
2- یک شخص معروف و موفق که به مساله شما نسبتا (و نه کاملاً) مرتبط است را  انتخاب کنید.
3-آن شخص معروف را در آن موقعیت در نظر بگیرید و از خود بپرسید که وی در چنین موقعیتی احتمالا چه می کرد و اصلا مساله را چگونه می دید، چگونه تفسیرمی کرد؟
4- اگر ایده های بدست آمده مطلوب نبود، شخص معروف دیگری را انتخاب کنید.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

تبلیغات سیاسی پروپاگاندا


تبلیغات سیاسی پروپاگاند (به فرانسوی: Propagande) یا پروپاگاندا (به انگلیسی: Propaganda) گونه‌ای ارتباط است که در آن، اطلاعات هماهنگ و جهت‌دار برای بسیج افکار عمومی از طریق تبلیغات سیاسی پخش و فرستاده می‌شود.

 تبلیغات سیاسی شکلی از ارتباط است که هدف آن نفوذ بر گرایش یک جمع یا جماعت به موضع و دلیل دلخواه مبلغ سیاسی است. پروپاگاندا برخلاف تهیه اطلاعات غیر جانبدارانه، در اصلی‌ترین معنای خود، دادن اطلاعات با هدف نفوذ بر مخاطب است. در این راستا، اغلب اوقات، واقعیت‌ها به طور گزینشی بیان و بازنمایی می‌شوند (درحالی که نادرستی آن برگوینده روشن و آشکار است) تا از سوی مخاطب، واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه و خردمندانه سربزند.
نتیجه این امر، تغییر گرایش دلخواه به سوی هدفی است که برای مخاطب هدف گیری شده و به منظور پیشبرد یک برنامه سیاسی، درنظرگرفته شده است. افزون براین، پروپاگاندا می‌تواند در شکل یک نبرد و جنگ‌افروزی سیاسی نیز تلقی شود.

تبلیغات سیاسی یا پروپاگاندا شکلی از ارتباط است که با ترغیب یا اقناع متفاوت است، زیرا هدفش این است تا به پاسخی دست یابد که قصد مبلغ را تداوم بخشد.
اقناع یا ترغیب، به مثابه یک فعال کننده دوسویه عمل می‌کند و هدفش آن است که به نیازهای ترغیب کننده و ترغیب شونده پاسخ دهد. یک مدل تبلیغ (پروپاگاندا) نشانگر آن است که چگونه می‌توان عناصر اطلاع‌رسانی و ارتباط اقناعی را در تبلیغات با یکدیگر تلفیق کرد. تبلیغات سیاسی ممکن است افکار عمومی و رفتار افراد را تحت تأثیر قرار دهد و آنها را دگرگون سازد.

آوردن کوه یخ از قطب جنوب به خلیج فارس و درسهای آن برای ایران


رویایی بسیار جالب که به واقعیت می پیوند: آوردن کوه یخ از قطب جنوب به خلیج فارس و درسهای آن برای ایران

قرار است امارات یک کوه عظیم یخی را از قطب جنوب به سواحل دوبی کشانده و از آن برای خنک کردن هوای منطقه و تامین آب آشامیدنی مردم امارات استفاده میکند
در جریان این سفر ۹۲۰۰ کیلومتری به روی اقیانوس هند، یک سوم کوه یخی ذوب میشود، اما آنچه از آن باقی می‌ماند، حاوی بیست میلیارد لیتر آب شیرین است که آب آشامیدنی مورد نیاز مردم امارات متحده عربی را برای پنج سال تامین خواهد کرد و باعث صرفه‌جویی در میلیون‌ها دلار هزینه‌ای می‌شود که اماراتی‌ها سالانه برای خرید بطری‌های آب‌ معدنی وارداتی پرداخت می‌کنند.

این پروژه رویایی که دو قرن پیش به ذهن بشر رسید، حالا توسط یک مهندس اماراتی به حقیقت نزدیک میشود؛ در دهه هفتاد میلادی، عربستان هم این ایده را مطرح کرد اما امکانات و شرایط آن زمان، اجازه اجرای پروژه جابجایی کوه یخی را نداد. حالا با پیشرفت تکنولوژی، یک مهندس اماراتی با همکاری یک شرکت فرانسوی، یک کوه عظیم‌ یخ را از قطب جنوب به مسافت ۹۲۰۰ کیلومتر جابجا کرده و آنرا به سواحل امارات می رسانند؛ قرارست هزاران توریست از سراسر جهان برای تماشای لنگرانداختن کوه یخی در سواحل امارات به این کشور سفر کنند.
کوه یخ در مدت زمان کوتاهی بعد از ورود به سواحل امارات بر اثر گرمای هوا، ذوب شده و آب آن در انبارهای بزرگ سیستم تسویه ذخیره می شود؛ شرکت فرانسوی که قرارست در این پروژه با طرف اماراتی همکاری کند، در زمینه حمل و نقل قطعات یخی با کشتی‌های یدک‌کش تخصص دارد و قطعات غول‌پیکر یخی را از قاره‌ای به قاره دیگر حمل می کند. این شرکت اکنون یک قطعه یخی به طول سه کیلومتر آماده فروش دارد؛ ضخامت بخشی از این قطعه یخی که در زیر آب قرار دارد، سیصد متر میباشد و اکنون در دو هزار کیلومتری سواحل شمال قطب جنوب مستقر شده است.

این قطعه در فاصله بیست و چهار کیلومتری ساحل متوقف شده و پس از انجام مراحل تسویه آب، کشور و مردم امارات متحده عربی از برکت خنکی هوا و آب مورد نیاز برای آشامیدن بهره‌مند شوند.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
اولین بار که این خبر را خواندم کمی شوکه شدم. راستش را بخواهید فکر کردم باز هم از این اخباری است که در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود و واقعیت ندارد. اما بیشتر که جستجو کردم دیدم ظاهرا این برنامه جدی است. حالا چقدر موفق خواهد شد امر دیگری است. همچنین مطمئن نیستم که چقدر این اعداد و ارقام به درستی محاسبه و مخابره شده است.

اما این خبر دو پیام کلیدی با خود دارد:

1- همه چیز از رویا آغاز می شود. بنابراین نباید رویاها را دست کم گرفت. رویاها آغاز ایده های نو، چشم اندازهای تازه و راه های جدید هستند. اگر سرچشمه رویا خشک شود، ما همانی بودیم که پدران ما در 1000 سال پیش بودند. فقط ایده های کهنه قدیمی را بازنویسی و تکرار نکنیم.

2: همه چیز از رویا آغاز می شود. اما به آن پایان پیدا نمی کند. داشتن رویا مهم است اما اگر رویا به هدف و هدف به برنامه و برنامه به عمل تبدیل نشود، آنگاه سرچشمه رویا خشک خواهد شد. البته می دانیم که برخی رویاها ممکن است هیچگاه عملی نشوند. برخی رویاها ممکن است صد سال بعد عملی شوند ولی مهم این است که ما خود را متعهد کنیم به عملیاتی کردن برخی از رویاها. رویاها اگر عملی نشوند می شود خیال بافی. رمز عبور از رویا این است: برنامه ریزی. برنامه ریزی به زبان ساده یعنی شکستن رویا به اقدامات کوچک انجام شدنی. کسانی که بلدند رویاهای بزرگ را به اقدامات کوچک ترجمه کنند حکمرانان فردا خواهند بود. حتی اگر سودای مدیریت جهان را دارید آن را به اقدامات کوچک تبدیل کنید.

ایران ما محتاج خلق رویاهای نو و شکستن رویاهای موجود است.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
X