چرا تو وزیر شدی و من باغبان؟  (سه تفاوت کلیدی)


امپراطور در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت: امپراطور! فرق من با وزیرت چیست؟!
من باید این‌گونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او در ناز و نعمت زندگی می‌کند و از روزگارش لذت می‌برد!
امپراطور کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند.
هردو آمدند و  امپراطور گفت: شنیده ام برخی از سربازان به جای تمارین روزانه در گوشه‌ شمال شرقی باغ جمع می شوند و وقت گذارنی می کنند و بروید و این موضوع را بررسی کنید.
آنها رفتند و یک هفته بعد برگشتند. ابتدا باغبان گفت: امپراطور خبر درست است. من آن ‌ ها را دیدم آن ها حدودا هفت هشت نفر هستند. آن ها باید توبیخ شوند.

نوبت به وزیر رسید، وی شروع کرد از روی نوشته اش به خواندن: نتایج بررسی من این است:
دو دسته سرباز در دو بخش باغ جمع می شوند و با یکدیگر گفتگو می کنند.
این دو دسته رقیب یکدیگر هستند.
هر روز این اتفاق رخ نمی دهد در روزهایی که افسر آنان فرد خاصی است این اتفاق می افتد
این سربازان، جزو بهترین و دلاورترین سربازان شما هستند و آینده خوبی دارند اما با مافوق خود به خاطر بی لیاقتی مشکل دارند.
در ضمن من پی برده ام که آنان به گفتگوهای بیهوده مشغول نیستند بلکه به تحلیل نیروهای دشمن داخلی و خارجی مشغول هستند.
پیشنهاد می کنم:
1- افسر مذکور برکنار شود.
2- یکی از آن افراد به افسری برگزیده شود.
3- به همه آنان تذکر داده شود که از این پس اگر مشکلی وجود دارد از طرق قانونی و نه سرپیچی مساله را حل کنند.

 امپراطور رو به باغبان کرد و گفت: این است که تو باغبان شده‌ای و ایشان وزیر...

☑️🔎⭕️تحلیل داستان:
گزارش وزیر با باغبان سه تفاوت اساسی داشت:
اول اینکه همه جانبه بود (بررسی هر چهار گوشه باغ) و نه صرفا بر یک نقطه خاص (شمال شرقی باغ)
دوم اینکه علت محور بود (بررسی کرد که دلیل اینکه آن سربازان تمرد می کنند چیست؟)
سوم اینکه معطوف به راه حل بود (یک راه حل منطقی پیشنهاد کرد که هم این مساله حل شود و هم ریشه این گونه مسایل ضعیف تر شود).

شبکه استراتژیست




سندروم عملگرایی نمایشی و دروازه بان نگون بخت


فرض کنید که شما دروازه بان یک تیم فوتبال هستید و اکنون پنالتی شده است و شما باید در برابر ضربه پنالتی قرار بگیرید در ضمن می دانید شانس اینکه توپ به چپ، راست یا وسط زده شود، هر کدام 33 درصد است. خوب شما به کدام سمت خواهید پرید؟ چند درصد امکان دارد که شما در وسط دروازه بمانید؟

 اصولا چرا در اغلب موارد دروازه بان به سمت چپ یا راست می پرد و در واقع فقط از 66 درصد دروازه دفاع می کند. شما تا حالا چند دروازه بان را دیده اید که وسط دروازه بماند؟ احتمالا حداکثر یک یا دوتا
اما موضوع چیست؟ با اینکه شما به عنوان دروازه بان می دانید که 33 درصد ممکن است توپ به وسط زده شود، اما اینکه وسط دروازه بیاستید، کاری نکنید و توپ گل شود، خیلی ترسناک است. در واقع شما به عنوان یک دروازه بان ترجیح می دهید یک کاری بکنید حتی اگر آن کار الزاماً درست نباشد.
یک لحظه تصور کنید که دروازه بان تیم محبوبتان در مقابل یک ضربه پنالتی 1) شیرجه بزند و گل بخورد 2) بیاستد و گل بخورد.... احتمالا در مورد 2 او را سرزنش می کنید در حالی که از نظر منطقی این دو مورد هیچ فرقی ندارد و او گل خورده.
به این اتفاق «خطای عمل» یا «عملگرایی نمایشی» گفته می شود. همین رفتار را در برخی سرمایه گذاران بورس می بینیم. وقتی نمی توانند تحلیل درستی انجام دهند، نمی توانند کاری نکنند و ترجیح می دهند حتی شانسی یک معامله انجام دهند.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:

برای ما گفتن این که نمی دانم خیلی سخت است. همچنین برای ما اینکه بگوییم فعلا نباید دست به  کاری زد و باید منتظر ماند نیز بسیار سخت است. بگذارید بیشتر توضیح دهم:

فکرش را بکنید موضوعی رخ می دهد و هیات مدیره شما را به عنوان مدیر عامل فراخوانده است و از شما می پرسد با توجه به کاهش قیمت ها و ضرری که متحمل شده ایم چه باید کرد؟ و شما می گویید هیچ کاری نباید کرد. دقیقا همین موقعیتی که ما هستیم بهترین موقعیت است. جو روانی بسیار سنگینی علیه شما شکل خواهد گرفت. شما به بی عملی و بی خیالی متهم خواهید شد. [با اینکه تصمیم شما مبتنی بر یک تحلیل دقیق است که هر گونه تغییری باعث افزایش زیان خواهد شد].

خود را در یک موقعیت دیگر قرار دهید: متوجه شده اید که فرزند شما، از مواد مخدر یا محرک استفاده کرده است. خانواده اکنون منتظر واکنش شماست. همه فکر می کنند که باید کاری کنید. اما شما موقعیت را عقلایی (و نه هیجانی) را بررسی و تحلیل کرده اید و به این نتیجه رسیده اید که تا یک ماه آینده نباید هیچ کاری انجام دهید. در خانواده جو علیه شما سنگین خواهد شد شما به بی مبالاتی و سست عنصری متهم خواهید شد.
یا ممکن است یک کشور علیه شما قوانین محدودیت آفرین تصویب کرده باشد، شما به عنوان رییس جمهور یا ... مجبورید به خاطر همان جو سنگین کاری کنید حتی اگر در عمیق ترین لایه های وجودی خودتان به این تحلیل رسیده باشید که نباید کاری کرد.

این مثال ها را زدم تا یک نکته مهم را بگویم: در کتاب های موفقیت و روانشناسی می نویسند که اقدام، شجاعت می خواهد من می خواهم بگویم که شجاعت عدم اقدام [در زمانی که عدم اقدام، منطقی تر است] بسیار مهم تر است. اگر می خواهید روی اراده خودتان کار کنید هر دو اراده را تقویت کنید: هم اراده اقدام و هم اراده عدم اقدام با وجود جو سنگین.
گاهی اقدام نکردن، بهترین اقدام است.

تحلیل راهبردی از شبکه استراتژیست

صداقت و صراحت مشتری


تد لِویت استاد دانشگاه هاروارد و پیشکسوت امر بازاریابی می‌گوید:

یکی از علائم بد برای حفظ روابط با مشتریان، عدم وجود شکایت از آنان است. هیچکس همیشه راضی نیست. به خصوص در درازمدت، مگر آنکه مشتری رک و راست نباشد و یا تماس نداشته باشد و گرنه باید شکایتی داشته باشد.
عدم صداقت، باعث کاهش اعتماد و در نتیجه تخریب روابط می‌گردد. شرکا همچون همسران، این انتظار را از شریک خود ندارند که کمال مطلوب باشند، آنها فقط انتظار دارند که شریکشان در این جهت گام بردارد. اگر تمایلات خود را در جهت حفظ این کمال گرایی به نمایش بگذاریم، آن وقت مشتریانی که مشکلی داشته اند و این مشکل آنها به روشی دلچسب حل شده است، بهتر از مشتریانی هستند که مشکل یا شکایتی را طرح نکرده‌اند.

به موجب آمارهای بسیار دقیق مشخص شده است که شاکیان دو برابر مشتریانی که مشکل خدماتی داشته ولی شکایتی نکرده‌اند، ارزش دارند. بنابراین بهتر است که به میان مشتریان خود رفته و در مورد رضایت آن‌ها در برخورد با خودتان اطلاعاتی کسب کنید.
یکی از جزئیات در مشارکت مؤثر، صداقت و بی پردگی است. دستیابی به حقیقت در مشارکت از طریق انتقاد دو جانبه مقدور است. شهامت پرسش و انتقادپذیری از ضروریات است. خدعه و نیرنگ را از مدار خارج کنید تا باعث رشد و بالندگی شما گردد.
یک مشارکت سالم با مشتری همانند یک ازدواج سالم بر اساس صراحت، رک گویی و انتقادپذیری بنا می‌شود. همانقدر که روابط رو به بهبود می‌رود، روابط میان ارائه دهندگان و دریافت کنندگان خدمات نیز به مشارکت واقعی تبدیل می‌گردد.

دسته ها : بازاریابی

نقطه کور ذهن شما کجاست؟


ما آدم ها خطاهای دیگران را سریعتر و راحت تر از خطاهای خودمان می بینیم. گرایش به این باور که ما کمتر از دیگران دچار خطا می شویم را خطای نقطه کور  (Blind Spot Bias) می گویند. وقتی نمی توانیم خطاهای خود را ببینیم، ممکن است قضاوتها و رفتارهای ما آسیب زا بوده و اثرات منفی به دنبال داشته باشد.
به موارد زیر دقت کنید:
 اغلب مردم فکر می کنند که تصمیم هایی که خودشان می گیرند، عاقلانه تر از تصمیم های دیگران است ! همچنین اغلب افراد، دیدن خطاهای دیگران را دوست دارند و کشف آن خطاها را ناشی از هوش و ذکاوت خودشان می دانند! و غافل از آنند که خودشان هم برای بقیه جزو دیگرانند!
  در تحقیقی که بر روی 600 شهروند آمریکایی انجام شد، نتایج نشان داد که 85 درصد افراد خود را کمتر از میانگین جامعه در معرض خطا می دیدند !
 نتایج تحقیقات به این نکته جالب اشاره می کند که حتی بعد از آنکه خطای نقطه کور برای افراد خاطی تشریح می شود، مقاومت در برابر پذیرش خطا از طرف آنها بیشتر می شود! و افراد بیش از آنکه به نصیحت ها گوش بدهند، در نقش والد قرار گرفته و نصیحت نیز می کنند!
 اگر دقت کرده باشید در بسیاری از کشمکش های خیابانی و یا تصادفات شهری هیچکدام از طرفین حاضر نیستند از مواضع خودشان کوتاه بیایند و در واقع دقیقاً بدلیل بروز همین خطا از سوی دو طرف ، کسی حاضر به پذیرش قصور نیست!




☑️⭕️تجویز و تحلیل راهبردی


سال ها پیش در یکی از کتاب های پائولو کوئیلو تمثیل جالبی خواندم که همیشه در ذهن من هست. او می گفت که ما آدم ها در یک صف طولانی پشت سر هم داریم راه می رویم. و هر کدام از ما آدمها دو تا سبد با خودمون داریم که با یک چوب که بر روی دوشمان است آن ها را با خود حمل می کنیم. یکی جلومون آویزونه، یکی رو پشتمون آویزون کردیم. نکات مثبت و خوبی هامون رو میندازیم تو سبد جلویی، عیب هامون رو تو سبد پشتی. وقتی توی مسیر داریم راه میریم، فقط خوبیهای خودمون رو میبینیم و عیب‌های تمام نفرات جلویی مون رو همیشه جلوی چشم مون داریم. ولی هرگز عیب های خودمون رو نمیبینیم! این تمثیل یکی از بهترین تصویرهایست که اگر به خاطر بسپاریم می تواند به ما در جلوگیری از خطای نقطه کور کمک کند.
دو پیشنهاد در این زمینه می تواند راهگشا باشد:
اول اینکه از زوایه دیگران به خود نگاه کنیم. اینگونه می توانیم به سبد پشتی خودمان هم نگاهی بیاندازیم که در حالت عادی چشم ما از دیدن آن نقطه کور است.
دوم اینکه سعی کنیم مواردی که قبلا فکر می کردیم که ما کاملا درست می گوییم و دیگران کاملا اشتباه می کنند را به خاطر بیاوریم تا به به خاطر بسپاریم که همیشه حق با ما نیست. ما هم  گوش شیطان کر ممکن است اشتباه کنیم!!!

تحلیل و تجویز راهبردی از دکتر مجتبی لشکربلوکی  


داستان موفقیت KFC


 بخش دوم :

 شکست های پیاپی در کار

هارولد سندرز هم مانند خیلی ها در حوزه کسب و کار، شکست های متعددی را تجربه می کرد اما تفاوتش با دیگران در این بود که او هیچ وقت تسلیم نشد و با هر شکستی دستش را به زانو می گرفت و برای به دست آوردن موفقیت از جایش بلند می شد. هارولد جزو کسانی نبود که موفقیت های کوچک او را راضی کند. او همیشه به دنبال رسیدن به قله ها بود. انگار که می دانست قرار است روزی سکان یکی از بزرگترین اغذیه فروشی های دنیا را در دست بگیرد.

او در تمام سال هایی که از خانه بیرون زد تا وقتی که به عنوان مدیر KFC مشغول به کار شد، حتی یک لحظه هم تسلیم نشد. او قبل از مرگش در این باره گفته بود: «پس از آنکه از خانه بیرون زدم به عنوان کارگر در یک زمین کشاورزی نزدیک خانه قبلی مان مشغول کار شدم. این تنها کاری بود که می توانستم بدون دردسر انجامش بدهم و مهمتر از همه نیازی هم به مدرک تحصیلی نداشت.»

مخترع «کی اف سی» دو سالی مشغول به این کار بود که به دلایلی کارش را ترک کرد و به عنوان فروشنده در یک شرکت مشغول به کار شد اما کار دومش هم دوام چندانی نیاورد و این بار توسط مافوقش اخراج شد.

هرالد سندرز مدتی هم تلاش کرد خودش یک حرفه تازه راه بیندازد اما بیشتر این کارهای تازه با وجود چند موفقیت کوتاه مدت مالی، چندان موفق نبودند. یکی از این کارها تاسیس یک شرکت کوچک مسافربری در رودخانه اوهایو بود که مسافران را بین دو نقطه رودخانه جابجا می کرد.

سندرز به واسطه تاسیس همین شرکت توانست عضو اتاق بازرگانی ایالت «ایندیانا» شود و در اوایل دهه 1930 میلادی 22 هزار دلار درآمد به دست بیاورد که پول کمی هم نبود اما با این وجود او این کار را هم کنار گذاشت چون نتوانست پیشرفت چندانی در آن به دست بیاورد. همانطور که گفتیم او همیشه ته دلش احساس می کرد باید مرد ثروتمندی باشد و از این که معمولی به حساب بیاید، خیلی خوشحال نبود.

خردمندی در برابر دیوانگی


✅ترامپ به ایران شلیک خواهد کرد؟
 
 ✍به قلم جعفر محمدی

عصر ایران - دونالد ترامپ، از روزی که به کاخ سفید رفته است، رفتارهای عجیب و غریبی از خود بروز داده است؛ برخی روان شناسان با بررسی حرکات و رفتارهای تکانشی ترامپ، بر این باورند که وی دچار عارضه روانی نارسیسیم (خودشیفتگی شدید) است. هم از این روست که در 10 روز اول ریاست جمهوری اش، 20 فرمان صادر کرده است که در نوع خود جالب توجه است. او در نظام آمریکا که ساختاری مبتنی بر اصول دموکراتیک دارد، به طور ملموسی تکروی را پیشه کرده است.

البته جامعه مدنی و سیستم قضایی آمریکا نیز در مقابل این روند سکوت نکرده و تقابل با ترامپ آغاز شده است؛ کما این که تظاهرات متعددی علیه فرمان های عجیب و غریب ترامپ در آمریکا شکل گرفته و برخی قضات نیز رأی به ابطال فرمان ضدمهاجرتی ترامپ داده اند.

با این حال پیش بینی می شود ترامپ همچنان مسیر جنجال آفرین خود را ادامه دهد؛ شخصیت و سابقه مدیریتی او نیز مؤید این پیش بینی است.
از این رو، در ماه ها و سال های پیش رو، تنش های داخلی در آمریکا تشدید خواهد شد و موج مخالفت ها با ترامپ افزایش خواهد یافت. این وضعیت ترامپ را نه فقط از لحاظ سیاسی، که با توجه به شخصیت اش، از نظر روانی هم خواهد آزرد. جایگاه دولت ترامپ، حتی در میان حزب جمهوری خواه نیز متزلزل خواهد بود و  شکست اش در انتخابات آتی و قدرت گرفتن مجدد دموکرات ها دور از انتظار نخواهد بود.
 
تجربه تاریخ ثابت کرده است که هر گاه قدرت های بزرگ در داخل دچار تنش و تنازع شده اند، یکی از راه های مهار این وضعیت، "فرا فکنی" بوده است، بدین معنی که با ایجاد جنگی در خارج از مرزها، هر گونه تقابل با دولت در داخل، نه صرفاً یک اختلاف سیاسی که رویکردی ضدملی تلقی شود.

با توجه به آنچه گفته شد، بر خلاف دوران باراک اوباما احتمال این وجود دارد که ترامپ به عنوان رئیس جمهور و فرمانده کل نیروهای مسلح آمریکا، جنگی را علیه کشوری دور از مرزهای آمریکا آغاز کند.

از آنجا که هم شخص ترامپ تمایلات ضد ایرانی دارد و هم اطرافیان او و مشخصاً وزیر دفاع اش، ممکن است حماقت ترامپ در جنگ افروزی متوجه ایران شود.

در این میان آنچه باید در ایران لحاظ شود تا شرّ ترامپ آسیبی به کشورمان نرساند، ادامه اسلوب میانه روی در عرصه بین المللی است. جهان هم اکنون علیه ترامپ است، هم افکار عمومی و هم اغلب دولت های آن. در چنین فضایی که قطعاً به نفع ایران است، هر رویکرد غیر اصولی و غیر دیپلماتیک ایران می تواند فضا را تغییر دهد و علیه ایران رقم بزند.

لذا باید در عین حفظ اقتدار - که لازمه هر ملتی است - از دادن هر گونه بهانه به دست نومحافظه کاران آمریکایی خودداری کرد. همه اشکال تندروی در داخل و سیاست خارجی، دقیقاً آرزوی شخص ترامپ، صهیونیست ها و جریان سعودی است.

اگر دولت ایران همچنان با تدبیر و دیپلماسی روابط خارجی اش را پیش ببرد، حتی اگر آمریکا بخواهد اقدامی علیه ایران انجام دهد، نخواهد توانست ائتلاف بین المللی عیله کشورمان شکل دهد.

لذا برخلاف برخی تحلیل های احساسی که می گویند باید در برابر ترامپ، ما نیز ترامپ گونه رفتار کنیم، باید گفت که اتفاقاً پادزهر رفتارهای هیجانی و تکانشی ترامپ، دیپلماسی خردمندانه است.

ایران بعد از برجام در مسیر بهبود جایگاه بین المللی قرار گرفته است و این، مطلوب جریان های ضدایران نیست؛ آرزوی آنها این است که هر اقدامی علیه ایران با بهانه ای باشد که تهران به دست شان می دهد.

در برابر دیوانه، نباید دیوانگی کرد، عقلانیت باید پیشه کرد.

دسته ها :
X