تکنیک ناپلئون


چرا برخی از افراد همیشه راه حلی در جیب دارند؟ چگونه می شود که در سخت ترین شرایط و حالات می بینیم که یک گزینه رهایی بخش می گذارند روی میز؟ احتمال دارد این افراد نادانسته از تکنیکی که ناپلئون استفاده می کرد بهره می برند.
اما تکنیک ناپلئون چه بود؟

جمله ای منتسب به ناپلئون است که می گوید: همه متعجب می شوند که من چگونه برای هر موقعیتی راه حلی دارم و در هر بحرانی یا مساله جدیدی که رخ می دهد من آمادگی لازم را دارم برای پاسخگویی به آن و همه فکر می کنند که من بسیار باهوشم. اما در حقیقت این نیست. من برای هر مساله ای از قبل تمام حالت های مختلف را در ذهن خود مرور می کنم و برای تمام حالت های مختلف، خود را آماده می کنم.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
یکی از مهم ترین اصول تفکر استراتژیک داشتن خاطره های متعدد از آینده است. یکی از بهترین تمارینی که می توانید انجام دهید این است که آینده های مختلف را تجسم کنید و برای هر کدام بررسی کنید که اگر رخ داد چه باید انجام دهید. این یکی از بهترین ورزش های ذهنی است.

برای انجام این تکنیک گام های زیر را بردارید:
1- اهداف یا موقعیت های مهم خود را شناسایی کنید (امور غیرمهم را کنار بگذارید قرار نیست ما راجع به همه چیز فکر کنیم)
2- حالت ها، کنش ها، واکنش های مختلف را برای آن مساله در نظر بگیرید (مثلا اینکه اگر من پیشنهاد دادم و او پذیرفت اما با قیمتی بسیار بالاتر از آن چه من پیشنهاد کردم من باید چه واکنشی نشان بدهم؟)
3- برای آن حالت گزینه یا پاسخ مطلوب را بیابید.
4- از خود بپرسید که واکنش طرف مقابل در قبال پاسخ شما چه خواهد شد؟
5- به زنجیره پاسخ- واکنش ادامه دهید تا مطمئن شوید، عاقبت این کنش و واکنش برای شما مطلوب است.

شاید بگویید که این تکنیک خیلی زمان می برد، جواب این است که ما این تکنیک را فقط برای موضوعات مهم به کار می گیریم. همه ما با نمره ناپلئونی و شیرینی ناپلئونی آشنا هستیم اما ایکاش با تکنیک وی نیز آشنا شویم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

بعداز پلاسکوگریه نکردم! فقط چهار تصمیم گرفتم


پلاسکو حادثه وحشتناکی بود. تصور اینکه تنی چند از هموطنانت در زیر آوار بماند و احتمال زنده ماندنش را هم بدهی اما بدانی که دمای آن جا تا 600 درجه هم خواهد بود ترسناک است.
اما بعد از پلاسکو نه بغض کردم و نه تحلیل کردم. تحلیل های جامعه شناسی یا سیاسی (که فضا پر بود از تحلیل های متفاوت و گاه عجیب سیاسی و اجتماعی). من فقط چهار تصمیم گرفتم:

📌تصمیم اول: تصمیم گرفتم در انتخابات شورای شهر بعدی حتما رای بدهم. با مطالعه خوبی هم رای بدهم. به هیچ ورزشکار و هنرمندی فقط به خاطر شناخته شده بودنش هم رای ندهم. معیار من توانایی باشد و نه شهرت و محبوبیت. شهر تهران نیازمند سلبریتی های بی سواد نیست بلکه نیازمند تحصیل کردگان مجربی است که در حوزه خدمات شهری، ترافیک، محیط زیست، معماری، مدیریت، امور فرهنگی و اجتماعی تجربه دارند. افراد واجد شرایط را به نامزدی در انتخابات شورای شهر تشویق خواهم کرد.
چه اینکه اگر آدم هایی که به شورای شهر می فرستیم، سالم نباشند،آنقدر در شهرداری تهران رانت ریخته است که وقتی که برای لفت و لیس می گذارند، زمانی برای رسیدگی به شهر برای آنان باقی نمی گذارد و اگر سالم باشند اما بی سواد و بی تجربه که منجر به سیاست های غلط خواهد شد.

📌تصمیم دوم: هیچگاه هیچگاه با بدبختی دیگران عکس نندازم. و مهم تر از آن هیچگاه به خاطر سلفی گرفتن با بدبختی دیگران، مانع امدادرسانی نشوم.

📌تصمیم سوم: بابت ادای دین به عزیزان آتش نشان و به احترام شهدای حادثه پلاسکو، همچون سال های قبل در مراسم چهارشنبه سوری، مواد منفجره را تحریم کنم و علاوه بر اینکه روال سال های قبل را ادامه دهم دست کم این پیام را برای ده نفر ارسال کنم که بگذاریم انها به جای آماده باش در خیابانها در کنار خانواده خود در آرامش و سلامت باشند.

📌تصمیم چهارم: تصمیم گرفتم کمی بیشتر در مورد ایمن سازی ساختمان، امنیت، کمک های اولیه، بیمه بدانم. متاسفانه در زمان ما آموزش و پرورش و آموزش عالی آنقدر مطالب «مهم» داشتند و ارایه می دادند که هیچگاه فرصت نشد به مسایل کم اهمیتی مانند کمک های اولیه، ایمن سازی و امنیت و بیمه پرداخته شود. دست کم سعی می کنم پسرم از این امور چیزهای بیشتری بداند.

🔘⭕️نکته پایانی:

این پلاسکو نبود که فرو ریخت. این ما بودیم که آوار شدیم.
این بی توجهی ما بود نسبت به اهمیت مدیریت شهری
این خودخواهی زشت ما بود در سلفی گرفتن
این عدم توجه ما بود به امنیت و ایمنی و بیمه
این ما بودیم که آتش گرفتیم و فرو ریختیم.
گریه نکنیم، تغییر کنیم!

دکتر مجتبی لشکربلوکی

تکنیک دو ستونی فرانکلین در تصمیمات دشوار


در سال 1772 نوشته ای بین دو نفر رد و بدل شد که هنوز تازه، راهگشا و کاربردی به نظر می رسد. دانشمند بریتانیایی به نام ژوزف پریستلی (شیمی دانی برجسته که کشف اکسیژن به او نسبت داده می شود) در یک تصمیم گیری دشوار از بنجامین فرانکلین (یکی از بنیانگذاران ایالات متحده که نویسنده، سیاستمدار، مخترع و فعال مدنی بود) راهنمایی می خواهد. فرانکلین به جای آن که به وی پاسخ دهد، الگوریتمی کاربردی به وی پیشنهاد می کند که امروز نیز تازه و جذاب به نظر می رسد با هم این نامه را بخوانیم:

درباره موضوعی بسیار مهمی که که از من در خواست مشورت نموده‌اید، من قادر نیستم که با قاطعیت توصیه‌ای کنم، اما اگر اصراری هست به شما تکنیکی را پیشنهاد می‌کنم: زمانی که انتخاب های دشوار رخ می‌دهند، تمام جنبه های مثبت و منفی به طور همزمان به ذهن ما نمی‌رسند. بلکه بعضاً یک دسته از دلایل بروز می‌کنند و در مواقع دیگر آن دلایل از ذهن خارج می‌شوند. به همین خاطر ما به یک گزینه تمایل پیدا می‌کنیم و سپس گزینه دیگر غلبه پیدا می‌کند و عدم قطعیت [بی تصمیمی و تلو تلو خوردن بین گزینه های پیش رو]، ما را سردرگم می‌سازد.

برای غلبه بر این چالش، روش من آن است که باید صفحه‌ای از کاغذ را با یک خط به دو ستون تقسیم کرد: یک ستون به نام جنبه های مثبت (مزایا) و ستون دیگر به نام جنبه های منفی (معایب). سپس ظرف سه یا چهار روز در هر ستون شواهد مربوط به مزایا و معایب در صورت تحقق را یادداشت می‌کنم. [در این سه چهار روز به ذهن خودم اجازه می دهم سر فرصت جنبه های مثبت و منفی را شناسایی کند و روی کاغذ بیاورد].
سپس به بررسی اهمیت موارد یادداشت شده می‌پردازم. اگر در هر ستون  مواردی باشند که از لحاظ اهمیت هم¬وزن باشند، هر دو خط می‌خورند. اگر یک مزیت معادل دو عیب است، آن‌گاه هر سه خط خواهند خورد. بدین ترتیب در نهایت مشخص می‌گردد که تعادل به نفع کدام تصمیم است و به این صورت یقین حاصل می‌شود.
اگرچه وزن نکات مثبت و منفی نمی‌تواند با کیفیت جبری سنجیده شود، مع الوصف زمانی که آن ها را به صورت مقایسه‌ای تحلیل می کنم، تصور می‌کنم که می توانم بهتر قضاوت کنم و احتمال تصمیم‌گیری عجولانه کمتر می شود. در واقع من از این نوع الگوریتم بسیار سود برده‌ام.


☑️⭕️تجویز راهبردی:
1- بعد از تعریف مساله و اهداف تان و شناسایی گزینه های پیش رو، برای هر گزینه یک تحلیل دوستونی انجام دهید.
2- ظرف چند روز در این تحلیل دو ستونی برای هر گزینه، نقاط مثبت و منفی را بنویسید.
3- حالا ببینید کدام نقطه مثبت برابر کدام نقطه منفی است. اگر یافتید، هر دو را با هم خط بزنید. ممکن است یک نقطه منفی معادل دو نقطه مثبت باشد، هر سه را با هم خط بزنید. این کار را ادامه دهید تا یکی از ستون ها کاملاً خالی شود
4- در انتها بررسی کنید اگر ستون مثبت ها همچنان آیتم خط نخورده دارد و ستون منفی خالی شده است این بدان معنا است که نقاط قوت این گزینه بیشتر از نقاط ضعف آن است چرا که نقاط قوت توانسته تمام نقاط ضعف را پوشش دهد و همچنان باز هم جنبه های مثبت دارد.  واگر ستون مثبت خالی شد و ستون منفی ها همچنان آیتم خط نخورده داشت، پس آن گزینه مطلوب نیست.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

«پدیده هر دوانگی»  و انتخاب گریزی ایرانیان

 
پدیده «هر دوانگی» هم در زندگی شخصی شیوع دارد و مهم است و هم در اداره سازمان و هم کشورداری. قبل از آن که مفهوم هردوانه را توضیح دهم: به یکی گفتند خربزه می خوری یا هنداونه، گفت هر دوانه!
 
ما اصولا نگاه جامع‌نگر را دوست داریم و می خواهیم همه چیز را با هم داشته باشیم. تجربه کاری در حوزه های مختلف به من نشان داده است که هردوگانه یا هردوانه پسند بودن در ایرانی‌ها نهادینه شده است. یعنی هر جا صحبت از انتخاب است ما از آن فرار می کنیم و با این جمله که هیچکدام را نباید از دست داد: یک کم این، یک کم اون! هم این، هم اون! و تاکید بر اهمیت «جامعیت و جامع بودن» مساله را ظاهرا حل می کنیم.
 
اما برخلاف فرهنگ و انتظار ما، تفکر استراتژیک و استراتژی اصلاً جامع نیست و روی یکی دو مساله دست می‌گذارد و قرار نیست همه مسائل را جواب بدهد. انتخاب استراتژیک شما در زندگی شخصی/سازمان/کشورتان لازم نیست یک سند جامع 500 صفحه‌ای باشد، بلکه باید بتوانید آن را در 25 تا 35 کلمه تعریف کنید. اگر نتوانید این کار را انجام دهید انتخاب های استراتژیک شما مغشوش و مبهم است.
 
مثلاً شرکت مایکروسافت در چندین حوزه فعال است (از نرم های افزارهای اداری بگیرید تا بازی و تبلت و لپ تاپ و موبایل...)، N رقیب و M محصول و هزاران مساله دارد. اما دو سه استراتژی بیشتر ندارد. مایکروسافت می‌تواند در مورد همه چیز صحبت کند. یکی از استراتژی‌های محدود این شرکت این است که در همه پلتفرم‌ها حضور داشته باشد. الان گوشی‌های اندرویدی، اپلی و ویندوزی داریم. مایکروسافت می‌گوید من نمی‌خواهم خودم را به گوشی های با پلتفرم ویندوز محدود کنم می‌خواهم نرم‌افزارهایی که برای مشتریان طراحی می‌کنم هم با اندروید کار کند هم با اپل و هم با ویندوز. می‌خواهم هر جا مشتری هست من حضور داشته باشم. می گوید این استراتژی من است. مایکروسافت هزار مساله دیگر هم دارد اما تمرکزش را می گذارد بر یک یا چند موضوع کلیدی.

مثلا در حوزه کشورداری، ما می خواهیم در همه چیز اول شویم! در همه حوزه ها رشد کنیم. این «همه چیزخواهی» باعث می شود نتوانیم در هیچ حوزه ای متمرکز شویم. همه چیز را آغاز می کنیم، نیمه کاره رها می کنیم و سپس سراغ موضوع جدید می رویم. بدین ترتیب همه موضوعات را زخمی کرده ایم. اما چون زمان و توان ما محدود است نمی توانیم آن را به آخر برسانیم. یک نمونه خیلی واضح اش وجود هزاران طرح ناتمام است که برای اتمام آن معادل 48 سال بودجه عمرانی احتیاج داریم! همین فاجعه در زندگی شخصی و سازمانی ما نیز وجود دارد.

⭕️تجویز راهبردی:


1- با خود صادق باشیم. ما منابع مالی و غیرمالی محدودی داریم حتی اگر بی نهایت نیروی انسانی و منابع مالی هم داشته باشیم، زمان مان بیشتر از 24 ساعت نیست. بنابراین باید دست به انتخاب بزنیم.
 
2- در هر برهه از زندگی چند اولویت/پروژه محدود و مشخص داشته باشید. کسانی که اولویت های روشن دارند به راحتی می توانند نه بگویند. به خودتان و دیگران یادآوری کنید که قرار نیست من همه کارهای خوب را انجام دهم من الان می توانم سه تا از خوب ترین ها/مهم ترین ها را انجام دهم. اگر به کاری نه می گویم به معنای بی ارزشی آن نیست بلکه به معنای تمرکز من بر موضوعات ارزشمند دیگر است.

3- تا یک اولویت به پایان نرسیده، اولویت یا پروژه جدید تعریف نکنید. (مثلا یکی از سازمان ها 4 اولویت داشت هیچ پروژه استراتژیکی تعریف نمی شد مگر اینکه یکی از پروژه های استراتژیک به خاطر اتمام یا شکست یا تصمیم مدیریتی کنار گذاشته می شد)

فراموش نکنید شما می توانید به جامعیت قابل قبولی برسید به شرط آن که همه اهداف را همزمان دنبال نکنید.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
 

اثر پلاسیبو و کاربرد آن در پیشرفت و بهبود زندگی شخصی و جمعی



در اواخر قرن هجدهم، یک درمانگر آمریکایی اختراع عجیب کرد. اختراع او دو میله فلزی با یک نوک در انتها بود که هر یک حدود هشت سانتیمتر بودند. او ادعا می‌کرد این میله‌ها، از فلزهای غیرمعمول درست شده‌ و می‌توانند باعث بهبود روماتیسم، التهاب‌های بدن و سردرد شوند! او حدود ۲۰ دقیقه نوک میله‌ها را روی بدن بیماران می‌گذاشت و می‌گفت که آنها الکتریسیته زیان بخش زیر بافت‌ها را بیرون می‌کشند.

گرچه برخی از مراجع حرفه ای این اختراع را کلاه برداری بیش نمی‌دانستند، اما مردم حاضر بودند مبلغ زیادی برای خرید این میله‌ها بپردازند. ظاهرا این میله‌ها واقعا تأثیر مثبت روی درمان برخی از بیماری‌ها داشتند.
بعد از فوت آن درمانگر، در سال ۱۷۹۹، یک پزشک انگلیسی برای اثبات این باور اشتباه، میله‌هایی چوبی درست کرد و ثابت کرد که این میله‌های چوبی ارزان‌قیمت درست همان اثر را دارند و تأثیر این میله‌ها تلقینی و خیالی است. این برای اولین بار بود که کسی به روشنی، اثر پلاسیبو (Placebo) یا دارونما را نشان می داد.

پلاسیبو، به معنی «من خوب خواهم شد» به استفاده از روش‌های درمانی صوری و تلقینی گفته می‌شود که می‌تواند با القاء به بیمار، اثر مثبتی در روند بهبودی وی داشته باشد. اثر درمانی که از به کار بستن چنین روش‌هایی حاصل می‌شود را نیز اثر پلاسیبو می‌نامند.  در روند استفاده از دارونماها، یک قرص بدون اثر به بیمار داده می‌شود و به او گفته می‌شود که با خوردن این قرص حالش بهبود می‌یابد. از این روش در تحقیقات روانشناسی و علوم رفتاری و علوم پزشکی استفاده می شود.

☑️⭕️سوال راهبردی:

با توجه به اینکه ذهنیت ما گاهی روی واقعیت اثر قطعی می‌گذارد، از خودمان چهار سوال بپرسیم:

1- آیا ممکن است من تحت القا و تلقین منفی دیگران، پتانسیل واقعی ام را محقق نکرده باشم؟ مثلا اینکه همیشه مادرم به من گفته باشد که تو آدم بی نظمی هستی باعث شده باشد که ...
2- آیا ممکن است من فقط بتوانم با القا مثبت در دیگران (مثلا اینکه تو چقدر خوب تحلیل می کنی؟)، افراد دیگر را به سمت تحقق پتانسیل‌های مثبت‌شان امیدوارتر و فعال تر کنم؟
3- آیا ممکن است القاهای منفی روزانه ای که در ما در مورد کشورم/سرزمینم/اداره ام/مدرسه ام می کنیم منجر به واقعیت شود. مثلا اینکه هر روز بگوییم این اداره هیچوقت درست نمی شود باعث شود که در دنیای واقعی هم هیچگاه این اداره درست نشود؟
4- آخرین باری که یک جمله مثبت در مورد اداره/خانواده/کشورمان گفته ایم کی بوده است؟ چرا ما از پلاسیبو برای القاء مثبت و ایجاد نتایج مثبت استفاده نکنیم؟

دکتر مجتبی لشکربلوکی


چرا تو وزیر شدی و من باغبان؟  (سه تفاوت کلیدی)


امپراطور در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت: امپراطور! فرق من با وزیرت چیست؟!
من باید این‌گونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او در ناز و نعمت زندگی می‌کند و از روزگارش لذت می‌برد!
امپراطور کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند.
هردو آمدند و  امپراطور گفت: شنیده ام برخی از سربازان به جای تمارین روزانه در گوشه‌ شمال شرقی باغ جمع می شوند و وقت گذارنی می کنند و بروید و این موضوع را بررسی کنید.
آنها رفتند و یک هفته بعد برگشتند. ابتدا باغبان گفت: امپراطور خبر درست است. من آن ‌ ها را دیدم آن ها حدودا هفت هشت نفر هستند. آن ها باید توبیخ شوند.

نوبت به وزیر رسید، وی شروع کرد از روی نوشته اش به خواندن: نتایج بررسی من این است:
دو دسته سرباز در دو بخش باغ جمع می شوند و با یکدیگر گفتگو می کنند.
این دو دسته رقیب یکدیگر هستند.
هر روز این اتفاق رخ نمی دهد در روزهایی که افسر آنان فرد خاصی است این اتفاق می افتد
این سربازان، جزو بهترین و دلاورترین سربازان شما هستند و آینده خوبی دارند اما با مافوق خود به خاطر بی لیاقتی مشکل دارند.
در ضمن من پی برده ام که آنان به گفتگوهای بیهوده مشغول نیستند بلکه به تحلیل نیروهای دشمن داخلی و خارجی مشغول هستند.
پیشنهاد می کنم:
1- افسر مذکور برکنار شود.
2- یکی از آن افراد به افسری برگزیده شود.
3- به همه آنان تذکر داده شود که از این پس اگر مشکلی وجود دارد از طرق قانونی و نه سرپیچی مساله را حل کنند.

 امپراطور رو به باغبان کرد و گفت: این است که تو باغبان شده‌ای و ایشان وزیر...

☑️🔎⭕️تحلیل داستان:
گزارش وزیر با باغبان سه تفاوت اساسی داشت:
اول اینکه همه جانبه بود (بررسی هر چهار گوشه باغ) و نه صرفا بر یک نقطه خاص (شمال شرقی باغ)
دوم اینکه علت محور بود (بررسی کرد که دلیل اینکه آن سربازان تمرد می کنند چیست؟)
سوم اینکه معطوف به راه حل بود (یک راه حل منطقی پیشنهاد کرد که هم این مساله حل شود و هم ریشه این گونه مسایل ضعیف تر شود).

شبکه استراتژیست




X