تکنیکی جذاب: پای خود را لای در بگذارید!


آیا تا به حال برایتان پیش آمده که با درخواست کوچک فردی موافقت کنید و کمی بعد، در حالی به خود بیایید که یک خواستۀ بزرگ‌تر از طرف همان فرد را هم قبول کرده‌اید؟ اگر پاسختان به این سوال مثبت است، شما یک قربانی رسمی تکنیک پا لای در شده اید.

این سناریو را تجسّم کنید. یک فروشنده، درب منزل شما را می‌زند و از شما می‌پرسد اشکال نداره یک سوال کوچک ازتون بکنم؟ این یک درخواست کوچک از سوی اوست. ضرر چندانی هم برای شما ندارد. پس شما در را باز می‌کنید تا به حرف‌هایش کامل گوش بدهید. اما کمی بعد خود را در یک موقعیّت متفاوت می‌یابید. اکنون او درخواست بزرگ خود را مطرح کرده است حالا فقط یک مخلوط‌کن می‌خواهید یا اینکه حاضرید برای تندرستی خودتون یک آبمیوه‌گیری خوب و مقاوم هم بخرید؟
به این آزمایش پژوهشی دقت کنید: ۱۵۶ زن خانه‌دار به چهار گروه تقسیم شدند برای شروع، با زنانِ سه گروه تماس گرفتند و از آنها یک سوال ساده پرسیدند: میتونید به ما بگید که شما در حال حاضر از کدام محصولات خانگی‌، مثلاً چه صابون و پاک‌کننده‌ای، استفاده می‌کنید؟ سه روز بعد، آنها دوباره با تمام این زنان، به علاوۀ گروه چهارم، تماس گرفتند. اینبار، از زنان پرسیدند که آیا مایل هستند به یک محقق اجازه بدهند به خانۀ آنها بیاید و انواع مختلف محصولات خانگی که در خانه‌شان وجود دارد را لیست کند؟
بیایید کمی در این درخواست دقیق شوم: چیز واقعاً بزرگی خواسته شده است. در درجۀ اول، شما باید درِ خانۀ خود را به روی یک غریبه باز کنید. به علاوه، این غریبه قرار است کشوها، کابینت‌ها، کمد‌ها و سایر سوراخ سنبه‌های خانۀ شما را بگردد تا ببیند چه محصولاتی دارید، آنها را بر دارد، لمس کند، اندازه بگیرد و در مورد آنها اطلاعاتی را یادداشت نماید. قبول کنید که این کار، در حالت عادی به منزلۀ تجاوز به حریم شخصی است.
و اما نتایج: از سه گروه اول که قبلاً با آنها تماس گرفته شده بود، ۵۲٫۸% با این درخواست موافقت کردند. اما از گروه چهارم، فقط ۲۲٫۲% بودند که به این درخواست جواب مثبت دادند.

🔎⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
پا لای در (foot in the door) یک تکنیکِ همراه سازی و متقاعدسازی است که در آن قبل از آنکه درخواست اصلی مطرح شود، ابتدا یک درخواست کوچک‌ و بی اهمیت را مطرح می‌کنید و بعد از گرفتن جواب مثبت، درخواست بعدی و اصلی را مطرح می کنید. نام این تکنیک از همین مفهوم گرفته شده است: وقتی شما پای خود را لای در بگذارید (خواسته کوچک اول)، احتمال اینکه درب بسته نشود و برای گام های بعدی باز شود (خواسته بزرگ اصلی) بیشتر خواهد شد.

همراه سازی و گرفتن جواب مثبت از دیگران یکی از مهم ترین تکنیک های موفقیت در زندگی شخصی و سازمانی است: مثلا می خواهیم دیگران را متقاعد کنیم که روی پروژه پیشنهادی ما سرمایه گذاری کنند یا محصول ما را بخرند یا ما را استخدام کنند یا با ما ازدواج کنند ... می توانیم از اول ایده اصلی خود را مطرح کنیم و هی اصرار کنیم. اما اگر تکنیک پا لای در را به کار ببریم، فشار بسیار کمی از طرف شما بر روی طرف مقابل وارد می‌شود. یعنی فقط یک درخواست کوچک از او می‌کنید و راه را برای پذیرش آسان تر درخواست های بعدی فراهم می کنید.
پس فراموش نکنید: با یک درخواست کوچک  و کم هزینه رابطه خود را شروع کنید و از این ابزار، اخلاقی استفاده کنید.

تجویز راهبردی از دکتر مجتبی لشکربلوکی

تعریف مسئله در تحقیقات بازار

با آنکه تمام مراحل در فرآیند تحقیقات بازار، مهم هستند لیکن تعریف و تعیین مسئله مهمترین مرحله است. تعریف مسئله، تعیین وضعیت کلی ترین مشکل و مشخص کردن اجزای آن است. اگر مسئله به روشنی تعریف شده باشد آنگاه می توان طرح تحقیق مناسبی را بر اساس آن تهیه کرد. در میان مراحل تحقیق، هیچکدام به اندازه تعریف مسئله در آشکار کردن نیازهای اساسی مشتریان، واجب و حیاتی نیستند. اگر مرحله تعریف مسئله به درستی انجام نگیرد، تمام تلاشها، زمان و پولی که هزینه می شود به هدر خواهد رفت.

مسائل و فرصتها

در زبان عامیانه، کلمه مسئله یا مشکل، دارای ارزش منفی است و حکایت از آن دارد که چیزی اشتباه است و نیاز به توجه دارد. در مقابل، کلمه فرصت نشان آن است که چیزی لزوما اشتباه نیست؛ ولی عملکرد ها قابل بهبود بخشیدن است. باید توجه کرد که هر دو اصطلاح را می توان با هم بکار برد. از دیدگاه مدیریتی، مسئله ای در بازار نشان دهنده فرصتی برای ارتقای سازمان است. این فرصتها با کمک تحقیق در بازار قابل تشخیص خواهند بود. از دیدگاه تحقیقات بازار، یک فرصت را باید بتوان به یک مسئله قابل بررسی تبدیل کرد. اغلب موارد تفاوت گذاشتن میان مسئله و فرصت، به راحتی امکان پذیر نیست.

مثال: شرکت مازولا با مشکلی در زمینه بازار فروش محصولات خود، روبرو شد. مشتریان برای حفظ سلامت خود، تمایل کمتری به استفاده از غذاهای سرخ کردنی پیدا کرده بودند. یک مطالعه بر روی مشتریان، نشان داد که مازولا با یک فرصت در بازار روبرو است. روغن ذرت این شرکت صد در صد خالص بود و امکان آن وجود داشت که برای سالاد و غذاهایی که بصورت کباب تهیه می شد، مورد استفاده قرار گیرد. بر اساس اطلاعات جمع آوری شده، شرکت مازولا خود را تامین کننده غذای سالم مطرح کرد. این مطلب، مازولا را برتر از دیگران نشان داد و شرکت توانست سهم خود را دوباره در بازار به دست آورد.

داستان موفقیت KFC


 بخش دوم :

 شکست های پیاپی در کار

هارولد سندرز هم مانند خیلی ها در حوزه کسب و کار، شکست های متعددی را تجربه می کرد اما تفاوتش با دیگران در این بود که او هیچ وقت تسلیم نشد و با هر شکستی دستش را به زانو می گرفت و برای به دست آوردن موفقیت از جایش بلند می شد. هارولد جزو کسانی نبود که موفقیت های کوچک او را راضی کند. او همیشه به دنبال رسیدن به قله ها بود. انگار که می دانست قرار است روزی سکان یکی از بزرگترین اغذیه فروشی های دنیا را در دست بگیرد.

او در تمام سال هایی که از خانه بیرون زد تا وقتی که به عنوان مدیر KFC مشغول به کار شد، حتی یک لحظه هم تسلیم نشد. او قبل از مرگش در این باره گفته بود: «پس از آنکه از خانه بیرون زدم به عنوان کارگر در یک زمین کشاورزی نزدیک خانه قبلی مان مشغول کار شدم. این تنها کاری بود که می توانستم بدون دردسر انجامش بدهم و مهمتر از همه نیازی هم به مدرک تحصیلی نداشت.»

مخترع «کی اف سی» دو سالی مشغول به این کار بود که به دلایلی کارش را ترک کرد و به عنوان فروشنده در یک شرکت مشغول به کار شد اما کار دومش هم دوام چندانی نیاورد و این بار توسط مافوقش اخراج شد.

هرالد سندرز مدتی هم تلاش کرد خودش یک حرفه تازه راه بیندازد اما بیشتر این کارهای تازه با وجود چند موفقیت کوتاه مدت مالی، چندان موفق نبودند. یکی از این کارها تاسیس یک شرکت کوچک مسافربری در رودخانه اوهایو بود که مسافران را بین دو نقطه رودخانه جابجا می کرد.

سندرز به واسطه تاسیس همین شرکت توانست عضو اتاق بازرگانی ایالت «ایندیانا» شود و در اوایل دهه 1930 میلادی 22 هزار دلار درآمد به دست بیاورد که پول کمی هم نبود اما با این وجود او این کار را هم کنار گذاشت چون نتوانست پیشرفت چندانی در آن به دست بیاورد. همانطور که گفتیم او همیشه ته دلش احساس می کرد باید مرد ثروتمندی باشد و از این که معمولی به حساب بیاید، خیلی خوشحال نبود.

چهار تفاوت بازاریابان و فروشندگان پیروز و ثروتمند با فروشندگان  شکست خورده


چهار تفاوت بازاریابان و فروشندگان پیروز و ثروتمند با فروشندگان  شکست خورده را بدانید:

*بخش اول*

❗️ در پیشنهاد دادن شهامت دارند ❗️

برای همه بازاریابان و فروشندگان پیش آمده که بخواهند به کسی پیشنهاد خرید کالا یا خدمتی را بدهند ولی این کار را به آینده  واگذار کنند. پس از چندی متوجه میشوند که آن فرد همان کالا یا خدمت را از رقیب آنها تهیه کرده است.

آقای فورد مالک کارخانه  خودروسازی فورد زمانی که بیمه زندگی به ارزش  دومیلیون دلار ( اوایل قرن بیستم که در آن زمان جزو بالاترین رقم ها بود ) خریداری کرد، با دلخوری و اعتراض یکی از دوستانش که فروشنده بیمه بود مواجه شد.

دوست وی با دلخوری از فورد پرسید که چرا همین بیمه نامه  را از من نخریدی؟
فورد با خونسردی پاسخ داد:
(( چون تو به من پیشنهاد ندادی. ))
پس نترسید و پیشنهاد بدهید.

محمدعلی سلیمانیا
مدرس فن بیان، سخنوری، فروش

شگرد مشترک کازینوها و هایپرمارکت ها

همه ما فکر می کنیم که خیلی عاقل و باهوش هستیم اما به صورت ناخودآگاه تحت تاثیر متغیرهای مختلفی قرار می گیریم و تصمیمات ما از مدار عقلانیت خارج می شود.

 

هیجان باعث می شود که شانس موفقیت خود را بیش از اندازه ارزیابی کنیم. به همین دلیل هست که کازینوها، از نور زیاد و صدای بلند استفاده می کنند: می خواهند افراد را هیجانی کنند! هرچقدر بیشتر هیجانی شوند، پول بیشتری صرف خواهند کرد. هرچقدر که درباره موضوعی بیشتر هیجان زده باشیم، ریسک ها را کمتر تخمین می زنیم.

 

هایپرمارکت ها هم از سه متغیر نورپردازی، سقف بلند و موسیقی به خوبی استفاده می کنند. به همین دلیل است که وقتی سیستم روشنایی هایپرمارکت ها برای چند ساعتی دچار نقص می شود به وضوح روی فروش آن ها تاثیر می گذارد.

 

ممکن است بگویید که هایپرمارکت ها و کازینوها هر دو این ویژگی را دارند که مردم برای تفریح و سرگرمی به آن جا می روند. باشد بگذارید یک مثال دیگر بزنم: معمولا بازار سهام جزو بازارهای پیشرفته است. بازیگران آن نه به قصد تفریح بلکه کاملا با هدف سودآوری به آن بازار می آیند. یافته‌های پژوهشی متعدد نشان می دهد که بین آب و هوا و میزان خرید و فروش سهام آن هم در حرفه ای ترین بازارها رابطه معناداری وجود دارد. یک درجه افزایش حرارت روی حجم خرید و فروش سهام تاثیر می گذارد! برخی یافته ها نشان می دهد که اینکه امروز آفتابی است یا ابری، هم روی قیمت ها تاثیرگذار است و هم روی میزان خرید و فروش. همین طور درجه رطوبت تاثیر معکوس دارد!

بنابراین عناصر غیرمرتبط شامل هیجان، موسیقی، درجه حرارت، میزان رطوبت، میزان روشنایی بر روی تصمیمات ما کاملا موثر است.

 

تحلیل و تجویز راهبردی:

برخی معتقدند عواطف و منطق، رابطه الاکلنگی با هم دارند؛ هر طرف که بالا برود، طرف دیگر پایین می آید. چه باید کرد؟

 

1- عواطف خود را بشناسید و تشخیص دهید که چگونه تفکر شما را تحت تاثیر قرار می دهد.

2- فاصله زمانی-مکانی بگیرید و به جای تفکر، تامل کنید. در تصمیمات مهم از موقعیتی که در آن هستید فاصله بگیرید و به خودتان زمان بدهید. اگر بخواهید در همان لحظه تصمیم گیری کنید تحت تاثیر عوامل محیطی آن جا قرار خواهید گرفت. سپس با لیست کردن جنبه های مثبت و منفی هر تصمیم، منطق خود را بالا ببرید. با دیدن واقعیت های مربوطه بر روی کاغذ، می توانید به صورت عقلانی در مورد انتخاب ها فکر کنید و تاثیر عواطف و عوامل دیگر را بر خود کمتر می کنید.

 

حال یک پرسش چالشی:

می خواهید به فردی پیشنهاد ازدواج دهید یا می خواهید به رییس تان یک ایده سرمایه گذاری را پیشنهاد کنید، سعی می کنید در چه شرایطی پیشنهاد خود را به او بدهید که احتمال جواب منفی شنیدن را کم کنید؟

 

 

دکتر مجتبی لشکربلوکی


X