تراژدی میان مایگی و یافتن منطقه طلایی


بیست سال پیش جمله ای را خواندم که نه معنای آن را به خوبی درک کردم و نه اهمیت آن را. اکنون بعد از دو دهه زندگی، کار و تجربه با خودم می گویم ایکاش به جای بسیاری از مطالب بی فایده و بی مصرفی که در مدرسه و دانشگاه به ما منتقل کردند کسی پیدا می شد تا این مفهوم را زودتر به ما منتقل می کرد و آن جمله این است: سعی نکن از دیگران بهتر باشی یا شبیه به دیگران باشی،  تلاش کن تا بهترین خویشتن خویش باشی.

بگذارید با یک مثال این جمله را توضیح دهم: قرمه سبزی هم طعم  و بوی خودش را دارد و هم خواص ویژه اش را، همین طور قیمه و فسنجان و کوکو و ... حالا اگر همه این ها را با هم در یک ظرف مخلوط کنیم. این ترکیب نه طعم مناسبی دارد و نه تصویر زیبایی.  
تا پیش از این چهار ظرف غذا داشتیم که هر کدام رنگ، بو و طعم خاص خود را داشت اما اکنون چه داریم؟ چهار ظرف شبیه به هم که هیچ کدام نه زیباست، نه ویژه و البته هر چهار ظرف رنگ و بوی و طعم شان شده است شبیه به هم.

ما انسان‌ها در زندگی وقتی کلیشه‌ای رفتار می‌کنیم، آرام آرام همینگونه می‌شویم، با اینکه روز اول که هرکدام دنیا آمده‌ایم طعم و بوی اختصاصی خودمان را داشتیم، آرام آرام هم‌رنگ دیگران می‌شویم و یکتایی و یگانگی خود را از دست می‌دهیم و می شویم متوسط جامعه و اطرافیان. این حالت را «میان‌مایگی» می نامند. همه حد متوسطی از همه‌ انسان‌ها را پیدا می‌کنیم و به تدریج «یکتایی» خود را از دست می‌دهیم و دچار میان‌مایگی می‌شویم.
جالب اینجاست که این نکته هم مورد اشاره فیلسوفان اگزیستانسیالیست است و هم برخی از عرفا که گفته اند در تجلی، تکراری نیست و هر کدام از ما انعکاسی ویژه از خداوندیم‌.

میان مایگی و متوسط بودن یعنی اینکه ما از تحقق خودمان رویگردان شده‌ایم و داریم چیز دیگری را که خودمان نیست، محقق می‌سازیم. به معنای دیگر، ما خودمان را زندگی نمی‌کنیم، بلکه «دیگران» را زندگی می کنیم.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
منطقه طلایی اختصاصی خود را بیابید: چه در کار و چه در تحصیل و چه در زندگی حوزه هایی را انتخاب کنید که سه ویژگی را همزمان داشته باشند:

۱: علاقه مندی و شور و شوق درونی نسبت به آن دارید. خاطرات یک رهبر ارکستر را گوش می کردم می گفت اولین باری که در پنج سالگی از سر کنجکاوی انگشتم را بر دکمه پیانو گذاشتم موجی در فضا منتشر شد و من از آن روز موسیقی را رها نکردم.

۲: توانمندی ویژه: خداوند به هر کدام از ما یک استعداد ویژه داده است. یکی می شود تئوریسین نسبیت (انیشتین) و دیگری می شود مینیاتوریست تکرارنشدنی(استاد فرشچیان). نه انیشتین می توانست فرشچیان شود و نه برعکس.

۳: ارزشمندی: حوزه ای که با ارزش های شما همخوانی داشته باشد و همچنین برای جامعه خلق ارزش کند.

منطقه ای که علاقه مندی،  توانمندی و ارزشمندی شما با هم همپوشانی داشته باشند می شود منطقه طلایی و اختصاصی شما.

خداوند فرموده است شما را تنها و یکتا خلق کردیم و تنها و یکتا نیز به سوی من بازمی گردید. یافتن منطقه طلایی باعث می شود همانگونه که خلقت ما بی همتا بوده، زندگی مان نیز ویژه باشد و نه تکرار مبتذل زندگی دیگران. "بی نظیر" زندگی کنیم و فقط تلاش کنیم از خودمان بهتر شویم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

تکنیک شاه ماهی سرخ


به این جمله دقت کنید! من نباید جریمه‌ شوم. پلیس هم به جای اینکه به کار اصلی اش بپردازد یعنی جیب زن ها و معتادها را از خیابان جمع کند، می آید سراغ من که در یک خیابان خلوت به جای 80 کیلومتر 85 کیلومتر بر ساعت سرعت داشته ام آن هم برای اینکه به کلاسم برسم. ببینید با دانشگاهیان چه برخوردی می کنند در حالی که جیب زن ها آزادند.

در این استدلال از تکنیک شاه ماهی سرخ برای فریب/مغالطه استفاده شده است. موضوع اصلی چیست؟ جریمه به خاطر خلافی که مرتکب شده. اما این جا پلیس سرزنش می‌شود که چرا کار اصلی‌اش را انجام نمی‌دهد. اما کار اصلی اش از نظر گوینده فریب کار چیست؟ یک موضوع کاملا نامربوط: مشکلاتی که در جامعه وجود دارد به نام جیب زن ها و معتادها.
شاه‌ماهی سرخ یک استدلال مغلطه‌آمیز است که سازوکارش بر اساس پرت سازی حواس متکی است. در این تکنیک مرکز توجه منحرف می‌شود و توجه افراد به موضوعات نامرتبط کشانده می شود.

اصطلاح شاه ماهی سرخ از کجا آمده است. شاه‌ماهی سرخ ظاهرا اسم عجیبی است. اما داستان این است که این ماهی بوی شدیدی دارد و شکارچیان پی برده اند که باعث می‌شود جایی که بوی آن بپیچد، سگ‌های شکاری نتوانند بوهای ضعیف‌تر (مثلا خرگوشی که در جستجوی آن است) را دنبال کنند. تکنیک فریب شاه‌ماهی سرخ هم همین کار را می‌کند؛ یک موضوع بی‌ربط اما جذاب را وارد استدلال می‌کنند تا توجه را از موضوع اصلی منحرف کند. در این حالت مخاطبان ممکن است مسیر غلطی را دنبال کنند. اصطلاح نعل وارونه در زبان فارسی نیز به این شگردی برای رد گم کردن اشاره دارد. نعل را که به صورت وارونه به پای اسب بزنید، اثری که بر روی جاده‌ می‌گذارد، جهتی خلاف جهت واقعی حرکت را نشان می‌دهد.
 
مراحل تکنیک فریب شاه‌ماهی سرخ این‌ است:
۱. زمانی که موضوع اول مطرح است.
۲. موضوع  دوم که ربطی به موضوع الف ندارد اما ظاهرا ربط دارد و البته جذاب و حواس ربا [مانند دل ربا] است وارد بحث کنید.
۳. موضوع اول را فراموش کنید و بحث بر سر موضوع دوم را ادامه دهید.
شاه‌ماهی سرخ زمانی بیشترین تاثیر را می‌گذارد که موضوع بی‌ربط دوم، موضوعی باشد که بسیار جذاب (مانند عدالت) یا بسیار حساس (مانند رسوایی جنسی) باشد. به مثال زیر دقت کنید:
نفر اول: رییس جمهور کشور ایکس عملکرد بسیار خوبی دارد و توانسته است میزان اشتغال را در کشور به خوبی بالا برود و سطح رفاه در دوران او به خوبی و به وضوح افزایش پیدا کرده است.
نفر دوم: البته عملکرد یک رییس جمهور باید در ابعاد مختلف دیده شود. متاسفانه این رییس جمهور در افراد فقیر جامعه جایگاهی ندارد. چرا که از یک خانواده ثروتمند است، ماشین و خانه اش بسیار اشرافی است و در ضمن در دوران ریاست جمهوری اش هم یک پرونده فساد جنسی داشته است.
می بینید دوباره شاه ماهی سرخ بدبو در مسیر افکار ما قرار گرفت: اشرافی بودن و لاابالی بودن درست در زمانی مطرح می شود که مساله عملکرد اقتصادی آن مطرح است. اما این دو موضوع آنقدر جذاب (بخوانید آنقدر بدبو) است که تمام حواس ها را پرت می کند.

حالا سعی کنید شاه ماهی سرخ را در این جمله بیابید. پیشنهاد سرمایه گذاری شما در حوزه معدن جذاب است. اما دقت کنید که شرکت سرمایه گذاری آماندا هم که شرکت بدنامی است و در حوزه که ورود کرده یا فساد یا شکست داشته است نیز حوزه معدن را برای سرمایه گذاری انتخاب کرده است.
 
☑️⭕️ تجویز راهبردی:
برای مقابله با تکنیک فریب شاه ماهی سرخ سه گام بردارید:
1- موضوعات فرعی را از موضوعات اصلی تفکیک کنید.
2- تاکید کنید که ما می خواهیم در این جلسه/گفتگو/مناظره در مورد موضوع اصلی صحبت کنیم و بگویید که موضوعات فرعی در جای خود می تواند مورد بررسی قرار گیرد و ممکن است با اهمیت نیز باشند اما در این جا این موضوع بی ربط است.
3- موضوع اصلی را بر اساس شواهد، مدارک، منطق، استدلال بررسی کنید و سعی کنید از ورود مجدد شاه ماهی های سرخ جلوگیری کنید.

مثلا در مورد رییس جمهور کشور ایکس باید گفت: هدف ما بررسی عملکرد اقتصادی یک دولت است نه موارد دیگر. در ضمن تجربه نشان داده اشرافی بودن یک رییس جمهور ارتباط همیشگی با توفیق اقتصادی یا عدالت اجتماعی ندارد. چه بسا روسای جمهوری که به ظاهر غیراشرافی بودند اما شاخص های عدالت اقتصادی-اجتماعی را بدتر کردند و چه بسیار روسای جمهوری که از خانواده های متمول بودند اما کشورشان عدالت بیشتری را تجربه کرد. همچنین مسایل اخلاقی فردی به ما ربطی ندارند ما به اخلاق اجتماعی مسوولان می پردازیم همچون تحمل مخالفین، شفافیت، پاسخگویی به مردم و رسانه ها و ... بنابراین برمی گردیم به موضوع اصلی بحث یعنی عملکرد اقتصادی.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

من یک روسپی ام!


در یکی از سریال های بریتانیایی جمله ای بین دو بازیگر رد و بدل شده که برای من تکان دهنده بود:
گریس: تو فکر کردی من یه روسپی ام!!
تامی: همه ما روسپی هستیم گریس! فقط بخش های مختلفی از وجودمون رو میفروشیم.
یکی فکرشو می فروشه، یکی شعورشو، یکی انسانیت ...

بگذارید نکته نهفته در این دیالوگ کوتاه اما بسیار مهم را باز کنم. مشکل از کجا شروع شد؟ ممکن است ریشه این مساله آن باشد که ما بین کار و زندگی تفاوت قایل شدیم. یعنی به این جمع بندی رسیدیم که باید کار کنیم تا پول در بیاوریم و سپس این پول را در جایی دیگر خرج علایق مان کنیم: آفرینش (هنر)، تفریح (ورزش و ...)، معنویت و با هم بودن و رشد فردی. بنابراین سازمان ها جایی شد برای آن که خودمان را بفروشیم. یکی وقتش را، یکی اعتبارش را، یکی دانشش را و یکی ارتباطاتش را و یکی توانش را و در ازای آن پول در بیاوریم و آن را صرف زندگی کنیم. انگار ما کار می کنیم که بتوانیم زندگی کنیم.

اما مساله این جاست که کار به همین جا ختم نشد. عده ای شروع کردند به فروختن چیزهای دیگر یعنی شعور، شرافت، وجدان و انسانیت.
مهندس ساختمانی که ناظر کیفیت ساخت یک بناست و بدون توجه کیفیت ساخت، اسناد را امضا می کند و به این فکر نمی کند که جان 50 نفر انسان به خطر خواهد افتاد، شرافت حرفه ای خود را به پول فروخته است.
پزشکی که علی رغم سوگندی که برای حفظ جان انسان ها خورده است، علاوه بر حقوق مکفی خود جراحی های حیاتی و اورژانسی را منوط به دریافت حق الزحمه ویژه می کند.
مدیری که به خاطر دریافت رشوه، یک پیمانکار بی کیفیت را برای یک طرح مهم انتخاب می کند.
تولیدکننده ای که برای حضور در بازار به هر قیمتی، از مواد اولیه سرطان زا در مواد اولیه خود استفاده می کند.

من جای خدا نیستم. ولی شاید در نزد خدا روسپیان جایگاه بهتری داشته باشند نسبت به کسانی که کم فروشی، دین فروشی، وجدان فروشی و شرافت فروشی می کنند.

🔘⭕️تجویز راهبردی:
اولین نکته این است که نوک پیکان انتقاد را باید به سمت خودمان بگیریم. هیچ بعید نیست که من و تو نیز یک روسپی حرفه ای باشیم. به هزاران توجیه شرافت و شعور و انسانیت مان را می فروشیم.

دومین نکته این است که سعی کنیم کاری را انتخاب کنیم که به آن ذاتا علاقه مند هستیم. اینگونه جلوی خودفروشی را گرفته ایم. ممکن است برای همه این امکان فراهم نباشد که شغل دلخواه خود را بیابیم در این صورت، به کار خود، معنا ببخشیم. بگذارید مثالی بزنم. می شود گفت که دارم آجر روی آجر می گذارم می شود گفت که دارم دیوار می کشم و می شود گفت که دارم مدرسه می سازم. می بینید وقتی به کار خود معنا می بخشید شما روح و توان و زمان خود را نمی فروشید بلکه در یک ماموریت بزرگ و بامعنا، زندگی می کنید. معنابخشی به کار یکی از گم شده ترین امور روزگار ماست.

سومین نکته اینکه بدانیم اگر دیگران روسپی گری می کنند چه روسپیگری کلاسیک (که تن شان را می فروشند) و چه روسپیگری مدرن (که وجودشان رامی فروشند) ما نیز مقصریم. اگر ما به اندازه کافی شفقت بورزیم و مهربانی کنیم و الگو باشیم و آگاهی ببخشیم، تعداد افراد کمتری نیازمند به فروش تن شان می شوند و افراد کمتری به فکر فروش وجودشان می افتند. فراموش نکنیم که ما جانشینان خداوند در روی زمین هستیم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی، معلم دانشگاه

تکنیک گفتگو با اردک پلاستیکی


یکی از تکنیک های حل مساله، توضیح دادن آن برای دیگران است چرا که وقتی موضوعی را برای دیگران توضیح می دهیم ذهن خود ما منسجم می شود. حتما برای همه ما پیش آمده که از کسی وقت خواسته ایم تا از وی مشورت بگیریم وقتی صورت مساله را گفته ایم خودمان به راه حل می رسیم. بنابراین اگر برای حل مساله کافی است که آن را توضیح دهید، پس چه نیازی به کسی است که به آن گوش دهد؟

نیاز به کسی ندارید. دفعه بعدی که در مساله ای گیر کردید، چرا تلاش نکنید که مساله خود را به یک شی بی جان مثل یک اردک پلاستیکی توضیح دهید؟
می دانم که پدر و مادرتان به شما درباره کسانی که با اشیا صحبت می کنند هشدار داده اند، اما حقیقت این است که این کار جواب می دهد.

 اگر دانستن این نکته باعث کاهش مقاومت و احساس عجیب و غریب بودن این ایده می شود باید بدانید که این ایده درصنعت توسعه نرم افزار، ایده نسبتاً معروفی است. حتی یک اصطلاح هم برای آن اختراع شده: Rubber ducking یعنی ارتباط با اردک پلاستیکی"  این ایده با کتاب "برنامه نویس عملگرا" معروف شده که مطالعه آن برای توسعه دهندگان نرم افزار ضروری است.

اردک‌ پلاستیکی حقیقتاً مزیتهایی هم نسبت به انسان ها دارد:
»» اردکهای پلاستیک هیچوقت کلام شما قطع نمی کنند و مسیر فکری شما را برهم نمی زنند.
»» لازم نیست نگران باشید که با مشکلاتتان باعث مزاحمت اردکهای پلاستیکی می شوید.
»» اردکهای پلاستیکی با دیگر اردکها درباره مسائل خصوصی شما صحبت نمی کنند.
»» اردک پلاستیکی مورد اعتماد شما، هیچوقت سرش شلوغ نیست و همیشه منتظر سوالات شماست.

🔘⭕️نکته راهبردی:
برای تصمیم گیری های مهم حتما لازمست که ذهن تان را منسجم کنید. برای آن که ذهن تان منسجم شود دو راه دارید یکی اینکه آن را روی کاغذ بیاورید و دیگری اینکه آن مساله را برای دیگران بگویید. هر کدام از این دو روش مزایایی دارد. اما نکته مهم این جاست که باید مساله را یک بار از ذهن خود بیرون بریزید. این باعث می شود که بتوانید به مساله خود بهتر نگاه کنید.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

تراژدی تبدیل خانه به گاوداری


خانواده ای که می خواست خودکفا باشد یک گاو شیرده خرید و به آپارتمان خود برد. این کار خردمندانه نبود. چون آدم عاقل برای روزی دو لیتر شیرگاوی نمی خرد که 50 لیتر شیر درحالی بدهد که برای 48 لیتر شیراضافی هیچ بازاری در اختیار ولی ندارد داستان به همین جا ختم نمی شود.
مدتی بعد از آن گاو بیمار می شود و به ناگزیر دامپزشکی به بالینش می آورند که دلیل بیماری را تنهایی گاو تشخیص می دهد و سفارش می کند برای نجات وی از مرگ چند گاو دیگر هم خریداری کنند و به آپارتمان بیاورند. این کار انجام می شود و گاو اولی به طور موقت بهبود می یابد.
ولی خانواده با مشکلات روزافزونی روبه رو می شود. هزینه گزاف تغذیه گاوها، بی مشتری ماندن شیری که تولید می شد و آلودگی شدیدی که تولید می کردند (منزل سابق، گاوداری فعلی)، خانواده را به شدت دچار بحران می کند و در معرض نابودی قرار می دهد.
داستان صنعت در ایران همانند همین مثال است. کارخانه/صنعتی در ایران کلنگ می خورد (گاو اول)، سپس آن صنعت/کارخانه دچار عارضه می شود. صدها کارخانه و کارگاه جانبی دیگر ایجاد می شود تا کارخانه از تنهایی و بیماری خارج شود و از مرگ رهایی یابد. نتیجه کار در کوتاه مدت ثمربخش است. ولی در بلندمدت دوباره آن صنعت به مشکل برمی خورد و در ضمن تبعات آن گریبانگیر جامعه می شود.

🔎⭕️تحلیل راهبردی:
به هر دلیلی ممکن است ما در سرمایه گذاری اولیه مان اشتباه کنیم. البته بدیهی است که این همه دانش مدیریت و سرمایه گذاری وجود دارد که بتواند به ما کمک کند که تصمیمات درست بگیریم و سرمایه گذاری هوشمندانه کنیم. انسان های موفق و ناموفق هر دو اشتباه می کنند تفاوت از آن جایی آغاز می شود که یکی درگیر پدیده ای می شود به نام تشدید تعهدات و دومی خطا را می پذیرد و برمی گردد.

پدیده تشدید تعهدات (escalation of commitment) سابقه ای 40 ساله در دانش سرمایه گذاری و مدیریت دارد و ساده شده اش این است: ما زمانی یک تصمیم می گیریم و از طریق تخصیص زمان، توان، اعتبار، پول به آن تصمیم متعهد می شویم. بعدا آن تصمیم به خوبی آنچه فکر می کردیم جلو نمی رود. به جای آن که آن تصمیم را اصلاح کنیم، زمان، توان و اعتبار و یا پول بیشتری به آن تخصیص می دهیم و بهمین خاطر می گویند تشدید تعهدات که اگر بخواهیم درست تر ترجمه اش کنیم می شود تشدید غیرمنطقی تعهدات.
اولین مقاله ای که در این زمینه نوشته شده یک عبارت زیبا را در عنوان مقاله خود آورده: تا زانو در گل (باتلاق)! به نظر من همین عنوان برای راهنمایی ما کفایت می کند. از این پس اگر به هر علتی سخت تان بود که از تصمیم قبلی تان برگردید، از خودتان فقط یک سوال بپرسید: اینکه من تا زانو در گل هستم بدان معنا است که باید تا گلو هم بروم زیر گل یا باید برگردم و خودم را نجات بدهم؟

نکته پایانی: برای منزل تان گاو نخرید! اگر خریدید هر زمان که احساس کردید تصمیم تان اشتباه است، به جای آن که گاوهای بیشتری بخرید، گاو اول را بفروشید حتی اگر زیان کردید یا اعتبارتان را از دست دادید بهتر است از اینکه زیان های خود را بیشتر کنید. خرید و فروش و نگهداری گاو را به افراد حرفه ای آن بسپارید.

تحلیل راهبردی از شبکه استراتژیست بر گزیده ای از نوشته دکتر ساسان.

استراتژی لیموترش


لطفا 10 ثانیه ، فقط 10 ثانیه تصور کنید دارید «لیمو ترش» یا لواشک می‌خورید.... ببینید دهانتون بزاق ترشح می کند.

این تجربه به ما می گوید که چطور با 10 ثانیه  فکر کردن به لیمو ترش اینقدر بدن ما واکنش میدهد!! حال مقایسه کنید که وقتی شما 10 دقیقه ،10 ساعت، 10 روز یا  10 سال به اتفاقات و مسائل منفی تمرکز می کنید یا ساعت‌ها عصبانی هستید یا استرس و اضطراب یا کینه در ذهن تون دارید، چه تاثیرات ویرانگری روی سیستم جسمی و روحی شما به جا می گذارد!!
 
و برعکس، شما اگر 10 ثانیه و 10 دقیقه، 10 روز یا 10 سال به مسایل مثبت و خوب فکر کنید، جسم و روح شما واکنش های مثبتی نشان می دهد و آنگاه سرشار از انرژی می شوید.

استراتژی لیموترش می گوید: یادتان باشد؛ تا افکار منفی به سراغتان آمد بدانید که اگر تا 20 ثانیه ادامه پیدا کنند، تیشه به ریشه ذهن خلاق و آینده نگر خود زده اید!! این خیلی خوب است که دائما از خودمان بپرسیم: انرژی بخش ترین فکری که باید بکنیم چیست؟ انرژی بخش ترین حرفایی که باید بزنیم چیست؟ و انرژی بخش ترین تصمیمی که اکنون باید اتخاذ نماییم کدام است؟


☑️⭕️تجویز راهبردی:
ظرف هفته آینده از استراتژی لیموترش استفاده کنید با تجسم تصویر زیر:
خودتان را ده سال آینده تصور کنید که دارید در یک جمع بزرگ از موفقیت هایتان می گویید و مسیری که برای موفقیت طی کرده توضیح می دهید.

وقتی شما چنین تمرین ذهنی را انجام می دهید، هم ذهن تان را به سمت هدف تان معطوف می کنید و مجبورید آن را شفاف کنید. هم مجبور می شوید به موانع به صورت مثبت فکر کنید چون دارید تصور می کنید که چگونه بر موانع فائق آمده اید.

و در نهایت از لیموترش به خوبی استفاده می کنید. انرژی روانی و جسمانی خود را برای رسیدن به نقطه مطلوب فعال می کنید. 

تجویز راهبردی از شبکه استراتژیست
X