چگونه فقط با دستکاری در تعریف مساله پاسخ ما را تغییر می دهند؟


اولین قدم در تصمیم گیری و بویژه تصمیمات استراتژیک، این است که بگوییم سوال ما چیست؟ به همین خاطر هم هست که خطرناک ترین قسمت تصمیم گیری قالب بندی اطلاعات و پرسش هایی است که مساله را برای ما مطرح و تعریف می کند.

روشی که یک مساله قالب بندی می شود به طور عمیق بر تصمیم گیری ما تاثیرگذار است. به عنوان مثال این آزمایش زیرکانه را بخوانید!

 فرض کنید دولت درصدد است یک بیماری نادر را که 1500 نفر دچار آن هستند را ریشه‌کن کند و برای این کار دو طرح پیشنهاد شده است:
طرف الف: چنانچه طرح الف پیاده شود موجب نجات 500 نفر خواهد شد.
طرح ب: چنانچه طرح اجرا شود 33 درصد احتمال وجود دارد که 1500 نفر نجات یابند و 66 درصد احتمال دارد که همه بمیرند.

اگر شما در موقعیت انتخاب قرار بگیرند کدام گزینه را ترجیح می‌دهید؟ احتمال خیلی زیاد شما گزینه الف را انتخاب کرده اید. بر اساس تحقیقات انجام شده 72 درصد افراد طرح الف را بر طرح ب ترجیح می‌دهند؛ یعنی نجات قطعی 500 نفر را بر نجات احتمالی 1500 نفر برتر می‌دانند. این نوع اثر قالب‌بندی نشان می‌دهد که افراد نتایج قطعی را بر گزینه‌های ریسک دار ترجیح می‌دهند. خب به نظر منطقی می رسد.

جنبه دیگر این اثر در حالت‌های منفی است. به گزینه‌های زیر دقت کنید کدام یک را انتخاب می‌کنید؟
طرح پ: اگر این طرح پیاده شود 1000 نفر خواهند مرد.
طرح ت: اگر این طرح اجرا شود 33 درصد احتمال دارد که هیچ کس نمیرد و 66 درصد احتمال دارد که همه 1500 نفر بمیرند.

نتایج تحقیق نشان داد که 78 درصد گزینه ت و 22 درصد گزینه پ را انتخاب کردند.
حالا یک بار دیگر 4 طرح را با هم مقایسه کنید. می بینید که طرح پ همان طرح الف و طرح ت همان طرح ب است. به بیان دیگر تفاوت گزینه‌های پ و ت با گزینه‌های الف و ب در این است که گزینه‌های پ و ت به شکل منفی بیان شده‌اند. تنها تفاوت شان این بود که چارچوب/قالب بیان کردن شان با هم متفاوت بود.
 یعنی افراد در گزینه‌های مثبت (الف و ب) سعی کرده بودند ریسک نکنند و پیامدهای قطعی را در نظر بگیرند ولی در گزینه‌های منفی (پ و ت) سعی کردند که ریسک کنند تا از خسارت احتمالی جلوگیری شود. پس این اثر گویای این مطلب است که افراد در مواجهه با موقعیتی که به مزایای قطعی تأکید دارد از ریسک اجتناب می‌کنند و وقتی به خسارت احتمالی تأکید می‌شود ریسک می‌کنند.

☑️⭕️تحلیل راهبردی:
یکی از ویژگی های مغز انسان این است که جستجوگر و کنجکاو است. نمی تواند در برابر سوال مقاومت کند. به همین خاطر وقتی سوالی را مطرح می کنید بلافاصله در جستجوی جواب خواهد بود. بنابراین در معرض آسیب قرار می گیرد! چرا که قبل از آن که مطمئن شود که سوال به خوبی مطرح شده، فرآیند جستجوی جواب را آغاز می کند. برای جلوگیری از افتادن در چنین دامی می توانیم چند مدتی کمی تمرین کنیم قبل از پرداختن به پاسخ درست، مطمئن شویم که آیا مساله به درستی مطرح و صورت بندی شده است؟ آیا می توانم مساله را به گونه دیگری صورت بندی و مطرح کنم؟

دکتر مجتبی لشکربلوکی

مازوخیسم جمعی ایرانیان و دو راهکار شخصی


تجربه عجیبی در سخنرانی‌ها و ارائه ها در جاهای مختلف پیدا کرده ام و آن میل شدید جامعه به طرح نکات منفی و ناامیدکننده در مورد اقتصاد ایران است. هرچقدر از مشکلات و وخیم بودن شرایط صحبت کنی مورد استقبال بیشتری قرار می‏گیری. هرچقدر بذر ناامیدی بیشتری نسبت به آینده پراکنده کنی عالم تر قلمداد می‏شوی. اگر نقاط مثبت را هم بگویی یا چشم‏اندازهای پیشرفت را هم بیان کنی، چنان با دیده تردید در تو می‏نگرند که گویی از حکومت پول گرفته ای تا به مردم اطلاعات نادرست دهی. شگفت است که ما از آزار خود لذت می‏بریم و به آن عادت کرده ایم.

بله باید مشکلات را گفت ولی پیشرفت ها را هم دید. آدمی احساس می کند که مردم تلافی رفتار حکومت در دهه‏های گذشته را می خواهد درآورد. در گذشته حکومت صرفا پیشرفتها را گزارش می‏کرد و مشکلات را انکار می‏نمود حالا جامعه از این سمت به موضع‏گیری افتاده و صرفاً بر تاریکی‏ها چشم دوخته است.

واقعیت این است که در کنار تاریکی، روشنی‏ها هم هست و باید این روشنایی‏ها را هم دید. خدا نگذرد از کسانی که ما را به جایی رساندند که خوبی‏های ایران را کم نمایی و خوبی های غرب را بیش نمایی (overestimate ) می کنیم و به عکس بدی های خودمان را بیش نمایی و بدیهای غرب را کم انگاری می‌کنیم.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
آنچه در بالا خواندیم نوشته دکتر علی سرزعیم مشاور مرکز بررسی های استراتژیک یود. من نیز تجربه ای به شدت مشابه با وی دارم.
نمی خواهم من هم دوباره از ایران و ایرانی انتقاد کنم. بس است! فقط این نکته را بگویم که آنقدر جو ناامیدی سنگین است که در جمع های مختلف حتی نمی شود از نشانه های قطعی پیشرفت نیز سخن گفت. به محض شنیدن یک بهبود رتبه یا افزایش یک شاخص شروع می کنند به زیر سوال بردن آمار و ارقام حتی شاخص های بین المللی را. انگار یک ولع خاصی دارند که شما از ناامیدی، فلاکت و بدبختی بگویید. وقتی صحبت از مشکلات می کنید همه به دیده تحسین در شما می نگرند و شما احساس روشنفکری می کنید اما وقتی در مورد پیشرفت ها می گویید همه به شما به دیده جیره خوار حکومت نگاه می کنند.  

امیل سیوران فیلسوف اهل رومانی جمله ای گفته است که سخت باید به آن اندیشید: ناامیدی جمعی مهم‌ترین عامل انهدام ملت‌ها است. ملتی که دچار آن شود هرگز نخواهد توانست دوباره روی پای خود بایستد.

من دو راهکار/تکنیک را گاهی (و نه همیشه) برای خودم استفاده می کنم و از آن جواب گرفته ام که با شما نیز در میان می گذارم.

راهکار اول: هر گاه مشکلی را مطرح می کنم، برای آن راه حل ارایه می کنم. این گونه باعث می شود که ذهنم را ورزش دهم که راه حل محور (solution minded) باشد و همچنین از تلخی انتقاد بکاهم و دریچه ای رو به حل مساله و روشنایی در کنار نشان دادن یک تاریکی باز کنم.

راهکار دوم: اگر مشکلی را در جامعه می بینم قبل از آنکه از آن انتقاد کنم. خودم آن را ترک می کنم. مثلا به جای آن که در مورد آشغال ریختن در خیایان صحبت کنم خودم آن را ترک می کنم و سپس در مورد آن سخن می گویم. اگر نتوانستم آن را رعایت کنم، دیگر انتقاد نمی کنم. مثلا من چون خودم بد رانندگی می کنم هیچگاه در جمع از رانندگی بد دیگران یا رفتارهای زشت ترافیکی انتقاد نمی کنم چون خودم هنوز تبدیل به یک راننده منظم و قاعده مند نشده ام.

تاکید می کنم که در کنار همه مشکلات، وضعیت کشور با بیست سال پیش قابل مقایسه نیست. من تصمیم گرفته ام به جای آن که یک روشنفکر منفی نگر محبوب باشم یک تحلیل گر مثبت اندیش و واقعیت گرا باشم. شما را نیز به مثبت اندیشی و مبارزه با مازوخسیم جمعی دعوت می کنم.


دکتر مجتبی لشکربلوکی 

پاردایم شیفت و سه تکنیک کاربردی


بگذارید پیش از هر چیزی یک تجربه ذهنی با هم داشته باشیم: برای لحظاتی خود را به صورت جوجه تصور کنید داخل تخم مرغ یا به دوران جنینی برگردید و بازگردید به داخل رحم. هم جوجه و هم جنین هر دو موجود زنده است و هر دو ادراک دارند اما آن ها چه چیزی واقعا از این جهان درک می کنند آن ها از دریچه ای تنگ و بسیار محدود به این جهان می نگرند. این جهان سر جای خودش هست اما آن چه آنان درک می کنند بسیار ناچیز و بسیار محدود و گاهی اشتباه است.
پارادیم ها یعنی مجموعه ای از پیش فرض ها و پیش دانسته ها و ارزش ها که به عنوان یک چارچوب فکری، روی تحلیل و تصمیم گیری ما تاثیر عمیق دارند. ما از پنچره هایی به نام پارادایم ها به دنیا نگاه می کنیم. اما گاهی اوقات پارادایم شیفت (تغییر پارادایم) رخ می دهد و پنجره ای جدید به روی ما گشوده می شود:
یک مثال معروف در حوزه پارادایم شیفت توسط کوپرنیک در تاریخ علم رقم زده شد. تا آن زمان، زمین مرکز عالم بود و همه چیز به دور آن میچرخید. اما ناگهان معادلات تغییر کرد و مشخص شد که داستان کاملا متفاوت است! این زمین است که دور خورشید می‌چرخد! علاوه بر آن حتی خورشید هم مرکز عالم نیست!

بنابراین دنیا پر است از سرزمین های نامکشوف و حقایق ناشناخته اما این ما هستیم که با ذهنیت محدود و پارادایم های کهنه خود به این دنیا نگاه می کنیم. اما تغییر پارادایم، از سخت ترین کارهای جهان است! در غیر این صورت اگر تغییر پارادایم کار راحتی بود معمولاً مردم روزی 3 بار پارادایم خود را تغییر می دادند!

☑️⭕️تجویز راهبردی:
برای تغییر پارادایم سه تکنیک کاربردی ساده قابل پیشنهاد است:
1-از کلمات ویرانگر استفاده کنید. تمام پارادایم ها در برابر «چرا» ضعیف هستند. هر گاه با موضوعی برخورد کردید از جمله این که  خودروها چهارچرخ دارند یا رستوران ها چرا فقط غذا می دهند از خود بپرسید چرا؟

2-از ناآگاهی و معصومیت استفاده کنید! افرادی را به کار بگیرید که اصلا با آن موضوع آشنا نیستند. آن ها چون ذهن شان خالی است به راحتی می توانند پیش فرض های شما را شناسایی کنند و به چالش بکشند.

3-از مثال های مخالف استفاده کنید. زمانی که ما داخل یک پارادایم هستیم یکی از بهترین ها برای ایجاد ترک در باور خودمان و دیگران ارایه مثال های مخالف است. مثلا ما باور داریم که فلان محصول را نمی توانیم اینترنتی بفروشیم. شما می توانید مثال هایی را بیابید که در نقطه ای دیگر همین محصول را اینترنتی فروخته اند یا یک آزمایش کوچک انجام دهید که نشان دهد می شود آن محصول را اینترنتی فروخت.   

دکتر مجتبی لشکربلوکی

توپ های بزرگ شیشه زندگی شما کدامند؟

(مهم ترین سوال زندگی)

معلم ﺑﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺱ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭ به روی ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﮔﺬﺍﺷﺖ؛ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻼﺱ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ، ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ، ﯾﮏ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ پر ﮐﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﻮﭖ ﮔﻠﻒ ﮐﺮﺩ. وقتی توپ ها را درونِ شیشه جا داد، ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻇﺮﻑ پُر ﺍﺳﺖ؟
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ با اندکی تعجب گفتند بله! ﺳﭙﺲ ﻇﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﺳﻨﮕﺮﯾﺰﻩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا در ﺩﺍﺧﻞ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﺭا ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﺳﻨﮕﺮﯾﺰﻩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺑﯿﻦِ ﻣﻨﺎﻃﻖِ ﺑﺎﺯِ ﺑﯿﻦِ ﺗﻮﭖ ﻫﺎﯼ ﮔﻠﻒ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ؛ ﺳﭙﺲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﻇﺮﻑ ﭘُﺮ ﺍﺳﺖ؟ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻤﮕﯽ گفتند بله!!
ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻇﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺧﻮﺏ ﺍﻟﺒﺘﻪ، ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺭا ﭘُﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻭ یک بار ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﻇﺮﻑ ﭘُﺮ ﺍﺳﺖ؟؟ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ این بار ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻠﻪ ولی ﺑﻌﺪ ﺩﻭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﻣﯿﺰ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺘﻮﯾﺎﺕ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﯿﺸﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ.... و با لبخند گفت الان ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺟﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﻦ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﺭا ﭘُﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ!!
ﻫﻤﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ، ﮔﻔﺖ:
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍهم ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ بشوید ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎﺳﺖ. ﺗﻮپ های ﮔﻠﻒ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺧﺪﺍﯾﺘﺎﻥ
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺗﺎﻥ
ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ
ﺳﻼﻣﺘﯿﺘﺎﻥ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺘﺎﻥ ﻭ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻋﻼﯾﻘﺘﺎﻥ
ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ حتی ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﻭﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ، ﺑﺎﺯ هم ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ پابرجاست. ﺍﻣﺎ ﺳﻨﮕﺮﯾﺰﻩ ﻫﺎ
ﺳﺎﯾﺮِ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻣﺜﻞ ﺗﺤﺼﯿل تان؛ ﮐﺎﺭﺗﺎﻥ؛ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﺎﻥ ﻭ ﻣﺎﺷیﻨﺘﺎﻥ. ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺳﺎﯾﺮ ﭼﯿﺰﻫﺎی معمولی ﻫﺴﺘﻨﺪ
مثل ﻣﺴﺎﯾﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ و روزمره و ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ :ﺍﮔﺮ ﺍﻭﻝ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﺭا ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪهید، ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻨﮕﺮﯾﺰﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺗﻮپ هاﯼ ﮔﻠﻒ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ماند!! ﺩﺭﺳﺖ مثل ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ
ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺮﮊی تاﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﭘﯿﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺻﺮﻑ کنید، ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﺎﯾﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭد ﺑﺎﻗﯽ نخواهید گذاشت!!
ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ سلامت و ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻧﺘﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭد، زیاد توجه کنید ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ کنید ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺭا ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮏ ﺁﭖ ﭘﺰﺷﮑﯽ بگذارید ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺘﺎﻥ تفریح و مسافرت ﺑﺮﻭﯾﺪ ﻭ ﺑﺎ آن ها ﺧﻮﺵ ﺑﮕﺬﺭانید ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺗﻌﻤﯿﺮ وسایل خراب ﻫﺴﺖ. سعی کنید ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﺑﺎشید
ﻟﻄﻔﺎ ﺍﻭﻝ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺗﻮﭖ ﻫﺎﯼ ﮔﻠﻒ ﺑﺎشید! ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ! ﻣﻮﺍﺭﺩِ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺭا ﻣﺸﺨﺺ کنید
ﺑﻘﯿﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎ همان ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ هستند. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭘﺲ ﺩﻭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ؟
ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ ﻭ گفت ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪﯼ!!
ﺍﯾﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ نشان بدهم ﮐﻪ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﻠﻮﻍ ﻭ ﭘُﺮ ﻣﺸﻐﻠﻪ اﺳﺖ !! ﻫﻤﯿﺸﻪ حتی ﺩﺭ زندگی ﺷﻠﻮﻍ ﻫﻢ جایی ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺮﻑ ﺩﻭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﺴﺖ.

☑️⭕️تجویز راهبردی:

این 4 سوال را از خود بپرسید:
1-مهم ترین امور و اولویت های زندگی من چیست؟
2-آیا اول ماسه ها را در زندگی ام گذاشته ام یا توپ های گلف را؟
3-کدام سنگریزه ها هستند امروز جایگزین توپ های گلف شده اند؟
4-اگر از اول می خواستم شیشه زندگی ام را پر کنم چه چیزهایی را داخل آن می گذاشتم؟

این چهار سوال به شما کمک می کند که استراتژی شخصی تان را درست تنظیم کنید. بنابراین سعی نکنید به یک باره به این سوالات پاسخ دهید. روز اول کمی فکر کنید روی کاغذ بنویسید و مجدد زمانی که در ترافیک هستید یا در جای دیگر به این سوالات فکر کنید. این جواب ها به شما کمک میکند توپ های گلف خود را درست تشخیص دهید و به درستی و در زمان مناسب در شیشه زندگی فردی و سازمانی خود جای گذاری کنید.


تجویز راهبردی از شبکه استراتژیست 

پارادیگما؛ پدیده ای که باعث کوری و تحلیل و تصمیم اشتباه می شود

 
قبل از آن که مفهوم پارادیگما را با هم مرور کنیم بگذارید یک داستان معروف را یک بار دیگر با هم مرور کنیم: گروهی از محققان پنج میمون را در قفسی گذاشتند و در وسط قفس یک نردبان که بالای آن مقداری موز گذاشته شده بود قرار دادند. هربار که میمونی از نردبان بالا رفت، دانشمندان میمون های دیگر را با دوش آب سرد خیس کردند. پس از مدتی، هر میمون که از نردبان بالا رفت میمون های دیگر میمونی را که از نردبان بالا رفته بود را کتک زدند. پس از مدتی، هیچ میمونی دیگر جرات اینکه از نردبان بالا رود را نداشت، گرچه وسوسه او بسیار عمیق بود.
محققان تصمیم گرفتند یکی از میمون ها را با میمون جدیدی عوض کنند. میمون تازه اولین کاری که می کند به سمت موز از نردبان بالا می رود. ولی ناگهان بقیه میمون ها روی او می ریزند و او را محکم کتک می زنند
پس از چند بار کتک خوردن، میمون تازه وارد فرامی گیرد که نبایستی از نردبان بالا برود، اما هرگز نمیداند چرا؟
میمون دوم جایگزین می شود و همان وضع ادامه می یابد. میمون اول هم در کتک زدن میمون دوم همکاری می کند. میمون سوم جایگزین می شود و همان وضع کتک زدن ادامه میابد. میمون چهارم جایگزین می شود و همچنان کتک زدن هر میمونی که از نردبان بالا می رود ادامه دارد. میمون پنجم هم جایگزین می شود و کتک زدن و کتک خوردن همچنان ادامی میابد.

حالا آنچه مانده میمون های جدیدی هستند که حتی هیچکدامشان دوش آب سرد را هرگز تجربه نکرده اند، ولی همچنان هر میمونی که از نردبان بالا می رود را کتک می زنند. اگر ممکن بود از میمون ها پرسش شود چرا آنانی را که از نردبان بالا میروند را کتک می زنند، جواب می توانست این باشد: من نمیدانم، همه همین کار را می کنند. جمله ای که متاسفانه برای همه ما آشناست!

☑️⭕️تحلیل راهبردی:
مفهوم پارادیگما (واژه ای یونانی که در انگلیسی پارادایم خوانده می شود) می تواند داستان بالا را توضیح دهد: هر فرد یا جامعه ای «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب مفروضات، پیش دانسته ها و پیش فرض های خود درک و تحلیل می کند.
پارادایم یک مجموعه از باورها و پیش فرض ها و ارزش هاست که ممکن است زمانی به یک دلیل منطقی بوجود آمده باشند اما به دلایل غیرمنطقی ته نشین شده باشند و سپس از طریق آموزش های رسمی و غیررسمی آنقدر تکرار می شوند که برای ما به صورت چارچوب‌هایی «بدیهی» در می‌آیند.

به احتمال خیلی زیاد پارادایم ها در زمان شکل گیری به خاطر این که موفق بوده اند و یک مساله را به خوبی حل کرده اند (جلوگیری از آب سرد) در ذهن ما پایدار می شوند اما زمانی که یک پارادایم شکل گرفت همچنان در ذهن ما باقی می ماند ولو اینکه دیگر کارآمد نباشد. چرا؟ چون تبدیل به پیش فرض های بدیهی شده است.

پارادایم ها باعث می شوند که ما کور شویم! بگذارید مثال بزنم. زمانی که شرکت معروف آمازون (که آن موقع یک کسب وکار نوپا و ناشناخته بود) ادعا کرد که می خواهد بزرگ ترین کتاب فروشی آنلاین دنیا شود رقبای سنتی او خندیدند و برخی نیز رسما در روزنامه ها گفتند که آرزو بر جوانان عیب نیست. اما بعدها به شدت تنبیه شدند! چرا؟ چون پارادایم قبلی کاملا چشم های آنان را بسته بود.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

اندازه اتاقی که در آن فکر می کنید روی تصمیمات شما تاثیر می گذارد


حتما تا حالا این جمله را زیاد شنیده اید: خارج از چارچوب فکر کنید! معنی این جمله این است که پیش فرض ها و پیش دانسته ها را کنار بگذارید و مرزها را بشکنید .اما ظاهرا حتی از نظر فیزیکی هم این جمله معنا دارد.

به نوشته آکادمی تفکر، پژوهشگران دانشگاه میشیگان از دانش آموزان خواستند تا چند مسئله را حل کنند درحالی که یکبار داخل یک اتاقک مقوایی با ابعاد محدود نشستند و بار دیگر خارج از آن. البته در زمانی که دانش آموزان داخل اتاقک مقوایی بودند احساس تنگی نمی کردند. نتیجه این بود که وقتی دانش آموزان در خارج از چارچوب (اتاقک مقوایی) بودند بهتر توانستند مسایل را حل کنند.

در آزمایش دوم، دانش آموزان را در حالیکه یکبار آزادانه و باردیگر در یک مسیر مشخص و تعیین شده راه می رفتند، اقدام به حل مسئله کردند. نتیجه این بود که در حالت راه رفتن آزادانه، دانش آموزان دارای تفکر واگرای بیشتری بودند. تفکر واگرا، شرط لازم برای تفکر خلاق است.
بنا به عقیده پژوهشگران، چنانچه محیط های آموزشی و کاری دارای چاردیواری های کمتری بوده و از سالن ها و فضاهای بازتری استفاده شود، توان خلاقیت دانش آموزان و کارمندان افزایش می یابد.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی

اگر کمی به دستاوردهای فکری خود فکر کنیم، به تجربه نیز درخواهیم یافت که فضای فیزیکی کاملا بر نحوه تفکر ما موثر است. شاید به همین خاطر باشد که بسیاری از ثروتمندان و مدیران بخشی از گفتگوهای خود را در فضاهایی باز مانند زمین گلف انجام می دهند و جالب اینجاست که ایده برخی از کسب وکارهای موفق در زمین گلف استارت خورده است.

در همین راستا پیشنهاد می شود این چهار راهکار را تجربه کنید: دو تایش برای زندگی شخصی و دو تایش برای محیط کاری تان:

زندگی شخصی:
1- هر از چند گاهی تا مکان های مرتفع پیاده روی کنید و در حین پیاده روی فکر کنید و مدتی از آن جا به پایین و دور دست بنگرید و در راه بازگشت دوباره فکر کنید و اگر به ایده ای رسیدید صدای خود را ضبط کنید.
2- اتاق نشیمن و خواب خود را برانداز کنید شاید ما پول نداشته باشیم که یک اتاق بزرگ و زیبا و با پنجره هایی بزرگ رو به دریا داشته باشیم اما می توانیم از چراغ های نورانی تر، رنگ های شادتر و خلاقانه تر و تصاویر الهام بخش تراستفاده کنیم.

محیط کاری:  
1- هر چند وقت یک بار مکان جلسات خود را تغییر دهید. آن را در بیرون سازمان برگزار کنید. حتما مکانی را انتخاب کنید که سقف بلندی داشته باشد و پنجره های بزرگ رو به بیرون با یک افق دید بسیار مناسب و جایی برای راه رفتن، قدم زدن و گفتگوهای غیر رسمی. گاهی اوقات با تغییر مکان، فضای فکری عوض می شود.
2- سه فاکتور اتاق جلسات خود را مجدد بررسی کنید: آیا اتاق شما به اندازه کافی نور دارد؟ آیا رنگ اتاق شما مهیج و خلاق است یا مرده و بی روح؟ آیا تصاویری که در اتاق جلسات هست به اندازه کافی جذاب، انرژی بخش و الهام بخش است؟  ما ممکن است برای ویدئو پرژکتور، صندلی و میز اتاق جلسات میلیون ها خرج کنیم بد نیست اندکی از هزینه را به سرمایه گذاری در تغییر فضای فیزیکی تخصیص دهیم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
دسته ها :
X